بی حالت، بی احساس، ناگویا، بی بیان، قیافه ناگویا
expressionless
بی حالت، بی احساس، ناگویا، بی بیان، قیافه ناگویا
انگلیسی به فارسی
قیافه ناگویا
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of expression.
• متضاد: expressive
• متضاد: expressive
• lacking expression, not expressing feelings or emotions
if someone's face or voice is expressionless, it does not show their feelings.
if someone's face or voice is expressionless, it does not show their feelings.
مترادف و متضاد
Antonyms: animated, demonstrative, expressive
having a blank look on face
Synonyms: dead, deadpan, dull, empty, fish-eyed, impassive, inexpressive, inscrutable, lackluster, lusterless, nobody home, poker-faced, stolid, straight-faced, stupid, unexpressive, vacant, vacuous, wooden
جملات نمونه
His face was completely expressionless.
چهرهاش بیانگر هیچ احساسی نبود.
1. his face was completely expressionless
چهره اش بیانگر هیچ احساسی نبود.
2. His face was expressionless, but Alex felt the unspoken criticism.
[ترجمه ترگمان]چهره اش بی حالت بود، اما الکس انتقاد ناگفته را احساس کرد
[ترجمه گوگل]چهره او ظالمانه بود، اما الکس احساس انتقاد ناگفته ای داشت
[ترجمه گوگل]چهره او ظالمانه بود، اما الکس احساس انتقاد ناگفته ای داشت
3. She sat expressionless, carefully taking notes.
[ترجمه ترگمان]با حالتی بی حالت نشسته بود و با دقت یادداشت برمی داشت
[ترجمه گوگل]او بی ادب نشسته و با دقت یادداشت برداری کرد
[ترجمه گوگل]او بی ادب نشسته و با دقت یادداشت برداری کرد
4. His face had become peculiarly expressionless.
[ترجمه ترگمان]چهره اش به طرز عجیبی بی حالت شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به طرز شگفت انگیزی تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به طرز شگفت انگیزی تبدیل شده بود
5. Her voice was flat and expressionless.
[ترجمه ترگمان]صدایش صاف و بی حالت بود
[ترجمه گوگل]صدای او تخت و بدون ظرافت بود
[ترجمه گوگل]صدای او تخت و بدون ظرافت بود
6. Oswini was watching her with expressionless eyes.
[ترجمه ترگمان]Oswini با چشمانی بی حالت به او نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]Oswini او را با چشم بی عاطفه تماشا کرد
[ترجمه گوگل]Oswini او را با چشم بی عاطفه تماشا کرد
7. They watched me even more carefully, their eyes expressionless, waiting.
[ترجمه ترگمان]آن ها با دقت بیشتری به من نگاه کردند، چشم هایشان بی حالت و منتظر بود
[ترجمه گوگل]آنها حتی بیشتر با دقت تماشا می کردند، چشمانشان بی نظیر بودند، انتظار داشتند
[ترجمه گوگل]آنها حتی بیشتر با دقت تماشا می کردند، چشمانشان بی نظیر بودند، انتظار داشتند
8. She stared at him with a stiff, expressionless face.
[ترجمه ترگمان]با چهره ای خشک و بی حالت به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او با چهره بی رحم و خشن به او خیره شد
[ترجمه گوگل]او با چهره بی رحم و خشن به او خیره شد
9. So she sat, expressionless, immobile, trying to fight the anger as her gut ached for her husband.
[ترجمه ترگمان]بنابراین او نشسته بود، بی حالت و بی حرکت نشسته بود و سعی می کرد خشم خود را به خاطر شوهرش به درد بیاورد
[ترجمه گوگل]بنابراین او نشسته، بی قرار، بی حرکت، تلاش برای مبارزه با خشم به عنوان روده خود را برای شوهرش دردسر
[ترجمه گوگل]بنابراین او نشسته، بی قرار، بی حرکت، تلاش برای مبارزه با خشم به عنوان روده خود را برای شوهرش دردسر
10. The Harris's expressionless eyes would follow the invisible prey and then fix on its exit.
[ترجمه ترگمان]چشم های بی حالت هریس شکار نامرئی را دنبال می کردند و بعد راه خروج را در پیش می گرفتند
[ترجمه گوگل]چشم های بی ادب هریس از شکار نامرئی پیروی می کنند و پس از آن از خروج آن رفع می شود
[ترجمه گوگل]چشم های بی ادب هریس از شکار نامرئی پیروی می کنند و پس از آن از خروج آن رفع می شود
11. Her face was expressionless and she made no eye contact.
[ترجمه ترگمان]چهره اش بی حالت بود و هیچ ارتباط چشمی نداشت
[ترجمه گوگل]چهره اش بی ادعا بود و او تماس چشم نداشت
[ترجمه گوگل]چهره اش بی ادعا بود و او تماس چشم نداشت
12. The page hastened to serve Alexei, his face expressionless.
[ترجمه ترگمان]صفحه شروع به خدمت به آل کسی کرد، چهره اش بی حالت بود
[ترجمه گوگل]این صفحه برای کمک به الکسیا، چهره خود را بدون ظاهر شد
[ترجمه گوگل]این صفحه برای کمک به الکسیا، چهره خود را بدون ظاهر شد
13. His face remained expressionless.
[ترجمه ترگمان]چهره اش بی حالت بود
[ترجمه گوگل]چهره اش باقی ماند
[ترجمه گوگل]چهره اش باقی ماند
14. Expressionless, their ill-fitting jackboots thumping up and down as they marched, the soldiers approached the lone kilted figure.
[ترجمه ترگمان]سربازان در حالی که چکمه های ill خود را بالا و پایین می رفتند، سربازان به دامن اسکاتلندی lone نزدیک شدند
[ترجمه گوگل]بی سر و صدا، کت و شلوار های ناهموار خود را که به سمت بالا حرکت می کردند بالا می کشید، سربازان به شکل شبیه به تنهایی در می آمدند
[ترجمه گوگل]بی سر و صدا، کت و شلوار های ناهموار خود را که به سمت بالا حرکت می کردند بالا می کشید، سربازان به شکل شبیه به تنهایی در می آمدند
پیشنهاد کاربران
بی جلوه
بی روح
کلمات دیگر: