کلمه جو
صفحه اصلی

principled


معنی : اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول
معانی دیگر : (معمولا در ترکیب) پایبند اصول (اخلاقی)

انگلیسی به فارسی

دارای اصول وعقاید، اصولی، پای بند اصول


اصل، اصولی، معتقد باصول ومبادی، دارای اصول و عقاید، پای بند اصول


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: motivated by or having principles.
مترادف: scrupulous
متضاد: amoral, unprincipled
مشابه: conscientious, ethical, high-minded, honorable, moral, righteous, upright, virtuous

- She weighed the matter carefully and made a principled decision.
[ترجمه ترگمان] او موضوع را با دقت بررسی کرد و تصمیم اصولی گرفت
[ترجمه گوگل] او با توجه به این موضوع دقت کرد و تصمیم منطقی گرفت
- I know you will do the right thing because you are a principled person.
[ترجمه ترگمان] من می دانم که تو کار درست را انجام خواهی داد، چون تو یک آدم معمولی هستی
[ترجمه گوگل] من می دانم که شما کار درست را انجام می دهید، زیرا شما یک فرد اصولی هستید

• having integrity, abiding by moral values and beliefs
principled behaviour is based on the moral principles that guide the way people act.

مترادف و متضاد

اصولی (صفت)
material, doctrinaire, principled, normative, systematic

معتقد به اصول و مبادی (صفت)
principled

دارای اصول و عقاید (صفت)
principled

پایبند اصول (صفت)
principled

جملات نمونه

1. She was a very principled woman.
[ترجمه ترگمان]او زن بسیار پای بند اصول بود
[ترجمه گوگل]او یک زن بسیار اصولی بود

2. She was a strong, principled woman.
[ترجمه ترگمان]اون یه زن قوی و پای بند اصول بود
[ترجمه گوگل]او یک زن قوی و محرک بود

3. The Church is taking a principled stand against the conflict.
[ترجمه ترگمان]کلیسا در حال اتخاذ موضع اصولی در برابر این مناقشه است
[ترجمه گوگل]کلیسای موضع اصولی علیه درگیری دارد

4. He took a principled stand against the legislation.
[ترجمه ترگمان]او موضعی اصولی در برابر این قانون گرفت
[ترجمه گوگل]او موضع اصولی را علیه قانون گذاشت

5. For this principled stand, the village fined him $ 500.
[ترجمه ترگمان]برای این موضع اصولی، دهکده او را ۵۰۰ دلار جریمه کرد
[ترجمه گوگل]برای این موضع اصولی، روستا او 500 دلار را جریمه کرد

6. Setting aside any principled notions that I have, which I do have, you know, it is purely pragmatic business.
[ترجمه ترگمان]با کنار گذاشتن هر گونه ایده اصولی که من دارم، می دانید، کاری که من انجام می دهم، کاملا عمل گرا است
[ترجمه گوگل]شما می دانید که من هیچ نظریه اصولی را که من می دانم کنار گذاشته ام، صرفا کارآفرینی است

7. Backward, and yet forward A principled, worldwide massage parlour owned by everybody: doesn't that sound better?
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، یک اتاق ماساژ در سراسر جهان که همه متعلق به همه است، بهتر نیست؟
[ترجمه گوگل]به عقب، و در عین حال جلو یک صندلی ماساژ در سراسر جهان، متعلق به همه آن را نمی کند که صدا بهتر است؟

8. These examples suggest that there is a possible principled basis for the distinction between semantic and syntactic deviance.
[ترجمه ترگمان]این مثال ها نشان می دهند که یک اساس اصولی محتمل برای تمایز بین انحراف معنایی و معنایی وجود دارد
[ترجمه گوگل]این نمونه ها نشان می دهد که بر اساس اصولی که ممکن است برای تمایز بین انحراف نحوی و معنایی وجود دارد

9. Beneath that principled veneer students were hammering out the usual adolescent pecking order.
[ترجمه ترگمان]در زیر آن دانش آموزان پر زرق و برق، طبق سفارش حروف الفبا، آن ها را زیر و رو می کردند
[ترجمه گوگل]در زیر این دانش آموزان رنگرزی اصل، نظم معمول نوجوانان را چک می کردند

10. They substitute character attack and personal diatribe for principled debate and discussion of the issues.
[ترجمه ترگمان]آن ها حمله شخصیت ها و انتقادهای شدید شخصی را برای بحث های اصولی و بحث در مورد موضوعات جایگزین می کنند
[ترجمه گوگل]آنها حمله شخصیتی و شخصیت شخصی را برای بحث و گفتگو اصولی و بحث در مورد مسائل جایگزین می کنند

11. All those lofty ideals and principled declarations had led to unprecedented carnage in the trenches.
[ترجمه ترگمان]همه آن آرمان های بزرگ و اعلامیه های اصولی منجر به خونریزی بی سابقه ای در سنگرها شده بود
[ترجمه گوگل]تمام این آرمانها و اظهارات اصولی به کشتار بی سابقه ای در ترانشه ها منجر شده است

12. There were very principled disagreements on both sides.
[ترجمه ترگمان]در هر دو طرف اختلاف نظر بسیار اصولی وجود داشت
[ترجمه گوگل]در هر دو طرف اختلاف نظر بسیار جدی وجود داشت

13. This paper expounded the international principled framework of how to solve the problem "of Uniform Commercial Code"and discusses the principle of how to adopt a coordinated strategy.
[ترجمه ترگمان]این مقاله چارچوب اصولی بین المللی را برای چگونگی حل مشکل \"کد تجاری یکنواخت\" شرح داده و اصول نحوه اتخاذ یک استراتژی هماهنگ را مورد بحث و بررسی قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این مقاله چارچوب اصول بین المللی چگونگی حل مسئله 'کد یکنواخت تجاری' را توضیح داد و اصل نحوه اتخاذ استراتژی هماهنگ را مورد بحث قرار داد

14. The principled diagram of the major loop circuit and the relay circuit based on the intermediate frequency power supply energy stroke startup mode is presented in this paper.
[ترجمه ترگمان]دیاگرام اصولی مدار حلقه اصلی و مدار رله بر پایه قدرت فرکانس بالا، حالت راه اندازی در این مقاله ارائه شده است
[ترجمه گوگل]نمودار اصل مدار اصلی حلقه و مدار رله بر اساس فرآیند راه اندازی منبع تغذیه منبع تغذیه با فرکانس متوسط ​​در این مقاله ارائه شده است

a high-principled man

مردی پایبند به اصول اخلاقی والا


پیشنهاد کاربران

مبنایی

پایه ای

اصولی. . اصولگرا. . Adj

قاعده مند


کلمات دیگر: