کلمه جو
صفحه اصلی

humanize


معنی : نرم کردن، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن
معانی دیگر : انسان کردن، دارای ویژگی های انسانی کردن، آدم نما کردن، متمدن کردن، مردمی کردن، ادب مند کردن، راد کردن، نیک نهاد کردن

انگلیسی به فارسی

انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، بامروت کردن، نرم کردن


انسانی، انسانی کردن، انسان شدن، واجد صفات انسانی شدن، با مروت کردن، نرم کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: humanizes, humanizing, humanized
مشتقات: humanization (n.), humanizer (n.)
(1) تعریف: to endow with human values and qualities.

(2) تعریف: to make more civilized or humane.
مشابه: civilize

• make or become human, give human qualities to; make humane, civilize, culture (also humanise)
if you humanize a situation or condition, you improve it by changing it in a way which makes it more suitable and pleasant for people.
if you humanize an animal or a machine, you give it human characteristics or qualities.

مترادف و متضاد

Synonyms: cultivate, refine, tame, temper, civilize, teach


نرم کردن (فعل)
pulverize, modulate, fluff, levigate, soften, masticate, loosen, mollify, intenerate, sleeken, humanize, jellify, plasticize, triturate

انسانی کردن (فعل)
humanize

انسان شدن (فعل)
humanize

واجد صفات انسانی شدن (فعل)
humanize

با مروت کردن (فعل)
humanize

acculturate


جملات نمونه

In this story animals are humanized.

در این داستان به حیوانات ویژگی‌های انسانی داده شده‌است.


is there any way to humanize war?

آیا راهی برای جوانمردانه کردن جنگ وجود دارد؟


1. is there any way to humanize war?
آیا راهی برای جوانمردانه کردن جنگ وجود دارد؟

2. These measures are intended to humanize the prison system.
[ترجمه ترگمان]این تدابیر برای انسانیت بخشیدن به سیستم زندان ها در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]این اقدامات در نظر دارد انسان را به سیستم زندان بپیوندد

3. The administration has made attempts to humanize the prison.
[ترجمه ترگمان]دولت تلاش کرده است که این زندان را humanize کند
[ترجمه گوگل]دولت تلاش کرده است تا زندانیان را انسانیت کند

4. And to humanize the plant, how about adding a few paintings and collages from local artists?
[ترجمه ترگمان]و برای اینکه این گیاه را انسانی کنیم، چطور تعداد کمی نقاشی و collages از هنرمندان محلی اضافه کنیم؟
[ترجمه گوگل]و برای گیاه انسان سازی، چگونه در مورد اضافه کردن چند نقاشی و کلاژ از هنرمندان محلی؟

5. The mayor tried to humanize life in the big city.
[ترجمه ترگمان]شهردار تلاش کرد زندگی را در شهر بزرگ انسانی کند
[ترجمه گوگل]شهردار سعی کرد زندگی در شهر بزرگ را انسانی کند

6. This is clearly an attempt to humanize a device that pretty much revolutionized communication.
[ترجمه ترگمان]این به وضوح تلاش برای انسانیت بخشیدن به وسیله ای است که تا حد زیادی در ارتباطات انقلابی ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]این به وضوح تلاش برای انسانی کردن یک وسیله است که ارتباطات را بسیار متحول کرده است

7. They encouraged the public festivals which humanize the manners of the people.
[ترجمه ترگمان]آن ها فستیوال های عمومی را تشویق می کردند که رفتار مردم را بهتر کند
[ترجمه گوگل]آنها جشنواره های عمومی را تشویق کردند که رفتار مردم را انسانی بسازند

8. Pain can purify and humanize the heart.
[ترجمه ترگمان]درد می تواند قلب را تصفیه و humanize کند
[ترجمه گوگل]درد می تواند قلب را تصفیه و انسانی کند

9. We need to modify regulations and humanize the system.
[ترجمه ترگمان]ما باید مقررات را اصلاح کرده و سیستم را انسانی کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید مقررات را تغییر دهیم و سیستم را انسانی بسازیم

10. Nations have tried feebly to humanize war.
[ترجمه ترگمان]ملل تلاش خود را برای humanize دادن جنگ تلاش کرده اند
[ترجمه گوگل]ملت ها به سختی تلاش کرده اند تا جنگ را تحقق بخشند

11. Education produces a better human being, strengthens a society, empowers a nation, and humanize the world. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]تحصیل یک انسان بهتر را تولید می کند، یک جامعه را تقویت می کند، یک ملت را توانمند می سازد و جهان را انسانی می کند دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش تولید یک انسان بهتر، جامعه را تقویت می کند، یک ملت را قدرت می بخشد و جهان را انسان سازی می کند دکتر T P Chia

12. She began to put into action her plan to humanize Biff.
[ترجمه ترگمان]شروع به عمل کرد تا نقشه خود را عملی کند
[ترجمه گوگل]او شروع به اجرای برنامه ای کرد تا بفهمد

13. As companies take the stage, they will eventually pay attention to the reaction of the audience in order to respond and improve content, define future engagements, and humanize communication.
[ترجمه ترگمان]همانطور که شرکت ها بر روی صحنه می روند، آن ها در نهایت به واکنش مخاطبان به منظور پاسخ دادن و بهبود محتوا، تعریف مشارکت آتی و انسانیت بخشیدن به ارتباطات، توجه خواهند کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که شرکت ها مرحله را در بر می گیرند، آنها در نهایت به واکنش مخاطبان توجه می کنند تا پاسخ دهند و محتوا را بهبود بخشیده، تعاملات آینده را تعریف کنند و ارتباطات انسان ها را تعریف کنند

Suffering humanizes some and embitters others.

رنج، برخی را نیک‌نهاد و دیگران را تلخ‌کام (بدخو) می‌کند.


پیشنهاد کاربران

وجدان کسی را بیدار کردن

تلطیف چهره/وجهه؛ چهره/وجهه انسانی ( خوب ) دادن


کلمات دیگر: