کلمه جو
صفحه اصلی

souse


معنی : شستشو، ترشی، اهار فروبری، اب نمک، انداختن، بطور کامل پوشاندن، بسختی افتادن، مست کردن یاشدن، در ترشی فرو بردن، با ترشی مخلوط کردن، در اب غوطه ور شدن، حمله کردن، مست کردن
معانی دیگر : (خودمانی) مست کردن یا شدن، (خوراک مشتمل بر کله پاچه ی خوک که ترشی انداخته اند) ساوس، آب نمک، آب و نمک و سرکه (برای ترشی انداختن گوشت خوک)، (آمریکا - خودمانی) میخواره، بدمست، ترشی انداختن، آبروت کردن، (در آب یا آب نمک) خیساندن، کاملا خیس کردن یا شدن، (مهجور - شکار با باز) شیرجه رفتن باز (بر روی شکار)، مست، غسل دادن

انگلیسی به فارسی

انداختن، بطور کامل پوشاندن، حمله کردن، بسختی افتادن، آب نمک، ترشی، اهار فروبری، شستشو، مست،مست کردن یاشدن، درترشی فرو بردن، با ترشی مخلوط کردن، غسل دادن، دراب غوطه ورشدن، ترشی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: souses, sousing, soused
(1) تعریف: to plunge into a liquid; immerse.
مشابه: douse, immerse, seethe, soak

(2) تعریف: to soak or steep in a liquid, esp. pickling brine.
مشابه: seethe

(3) تعریف: to cause to be thoroughly wet; drench.
مشابه: douse, drench, seethe, soak
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be soaking or steeping in a liquid.
مشابه: steep
اسم ( noun )
(1) تعریف: the liquid used to pickle; pickling brine.

(2) تعریف: something soaked or steeped in pickling brine, esp. pork trimmings or fish.

(3) تعریف: the act or process of sousing; soaking or drenching.
مشابه: soak

• immersing, thorough wetting, soaking; something that has been soaked in pickle (especially the ears, feet, etc. of a pig); pickling liquid, brine; drunkard (slang); drinking binge (slang)
soak, steep, immerse (in a liquid); make wet, drench; pickle; make intoxicated (slang)

مترادف و متضاد

شستشو (اسم)
ablution, wash, rinse, laundering, washout, bathing, souse, purification, embrocation, bath, elution, lavation, lotion

ترشی (اسم)
acerbity, pickle, acidity, acidification, souse, verjuice, asperity

اهار فروبری (اسم)
souse

اب نمک (اسم)
souse, brine, saltwater

انداختن (فعل)
drop, relegate, souse, put, hitch, toss, launch, cast, sling, thrust, lay away, fell, throw, fling, hurl, hurtle, delete, omit, shovel, hew, jaculate

بطور کامل پوشاندن (فعل)
souse

به سختی افتادن (فعل)
souse

مست کردن یاشدن (فعل)
souse

در ترشی فرو بردن (فعل)
souse

با ترشی مخلوط کردن (فعل)
souse

در اب غوطه ور شدن (فعل)
souse

حمله کردن (فعل)
attack, souse, aggress, assail, impinge, lay on, set on

مست کردن (فعل)
souse, befuddle, lush, booze, tipple, intoxicate, besot, inebriate, sot

make very wet


Synonyms: brine, deluge, dip, douse, drench, drown, duck, dunk, immerse, impregnate, marinate, pickle, preserve, seethe, soak, sop, steep, submerge, submerse, waterlog, wet


Antonyms: dehydrate, dry


جملات نمونه

1. The diamond ring was soused into the fishbowl of water.
[ترجمه ترگمان]حلقه الماس در تنگ آب فرورفته بود
[ترجمه گوگل]حلقه الماس به داخل کیسه ماهی از آب استفاده شد

2. The sunlight is soused into the woods.
[ترجمه ترگمان]نور خورشید به داخل جنگل کشیده می شود
[ترجمه گوگل]نور خورشید درون جنگل ها قرار می گیرد

3. She soused down into the river.
[ترجمه ترگمان]خود را به رودخانه رساند
[ترجمه گوگل]او به رودخانه سوخته

4. Soused herring was the standard hospital breakfast and she declared she couldn't stomach that at seven o clock in the morning.
[ترجمه ترگمان]ماهی دودی برای صبحانه بیمارستان استاندارد بود و او اعلام کرد که در ساعت هفت صبح نمی تواند آن را بخورد
[ترجمه گوگل]شاه ماهی سوسن صبحانه استاندارد بیمارستانی بود و اعلام کرد که نمیتواند در صبح ساعت هفت صبح معده بخورد

5. Sweat soused him all over.
[ترجمه ترگمان]عرق از بدنش سرازیر شد
[ترجمه گوگل]عرق او را به هم ریخت

6. We were soused to the skin.
[ترجمه ترگمان] ما به سمت پوستش رفته بودیم
[ترجمه گوگل]ما به پوست فروختیم

7. The girl went souse into the water.
[ترجمه ترگمان]دختر وارد آب شد
[ترجمه گوگل]دختر به آب نفوذ کرد

8. Be engaged in duck's egg souse this lifetime meaning has profit very much.
[ترجمه ترگمان]در این طول عمر به معنی سود بردن از تخم مرغ است و این به معنی سود بسیار زیاد است
[ترجمه گوگل]در طول این مدت تخم مرغ اردک مصرف می شود

9. She likes to souse everything she eats in tomato ketchup.
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره هر چیزی که تو سس گوجه بخوره رو خراب کنه
[ترجمه گوگل]او دوست دارد همه چیز را که او در سس گوجه فرنگی می خورند سوبسید

10. Souse fish used to be one of her favorite dish.
[ترجمه ترگمان] ماهی souse قبلا یکی از غذای مورد علاقه ش بوده
[ترجمه گوگل]ماهی سوس یکی از غذاهای مورد علاقه اش بود

11. An immediate cold water souse may remove the black spot from your shirt.
[ترجمه ترگمان]آب سرد آنی ممکن است نقطه سیاه پیراهن شما را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]سستی فوری آب سرد ممکن است نقطه سیاه را از پیراهن خود بردارید

12. When it is warm enough, the children souse into the swimming pool.
[ترجمه ترگمان]وقتی که هوا به اندازه کافی گرم باشد، بچه ها به استخر شنا می روند
[ترجمه گوگل]هنگامی که به اندازه کافی گرم است، کودکان به استخر شنا می کنند

13. The boy went souse into the water.
[ترجمه ترگمان]پسر به درون آب رفت
[ترجمه گوگل]این پسر به آب نفوذ کرد

14. They gave him a souse.
[ترجمه ترگمان] اونا بهش یه \"souse\" دادن
[ترجمه گوگل]آنها به او سوگند دادند

15. Lateral sacral vein anastomoses with superior gluteal vein. The presacral veniplex has wide souse and is full of anastomosis.
[ترجمه ترگمان] پاس میده که رگه رگه gluteal از سیاه رگ gluteal داره The presacral souse و پر از anastomosis
[ترجمه گوگل]Anastomoses ورید های ساحلی جانبی با ورید های سرگیجه برتر Veniplex Presacral دارای سلیقه ای گسترده و پر از آناستوموز است

When he left, he was soused.

وقتی که رفت حسابی مست بود.


پیشنهاد کاربران

خالی کردن ( آن ها چند سطل پر از آب را روی او خالی کردند )


کلمات دیگر: