کلمه جو
صفحه اصلی

instigate


معنی : بر انگیختن، تحریک کردن، وادار کردن
معانی دیگر : (به ویژه برای کارهای بد) برانگیختن، اغوا کردن، شوراندن، به شورش تحریک کردن

انگلیسی به فارسی

برانگیختن، تحریک کردن، وادار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: instigates, instigating, instigated
مشتقات: instigative (adj.), instigatingly (adv.), instigator (n.)
• : تعریف: to purposely agitate or incite; provoke; foment.
مشابه: incite, pick, provoke

- It was believed that leaders of a radical movement instigated the riot.
[ترجمه ترگمان] اعتقاد بر این بود که رهبران یک جنبش رادیکال شورش را تحریک کردند
[ترجمه گوگل] اعتقاد بر این بود که رهبران جنبش رادیکال باعث شورش شد
- Revolutionaries instigated an uprising against the government.
[ترجمه ترگمان] Revolutionaries شورش علیه دولت را تحریک کرد
[ترجمه گوگل] انقلابیون قیام علیه دولت را آغاز کردند

• stir up, incite, agitate, inflame, excite, provoke
to instigate an event or situation means to cause it to happen; a formal word.

مترادف و متضاد

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

وادار کردن (فعل)
enforce, have, move, influence, compel, oblige, persuade, induce, impel, endue, instigate

influence, provoke


Synonyms: abet, actuate, add fuel, bring about, egg on, encourage, fire up, foment, goad, hint, impel, incite, inflame, initiate, insinuate, kindle, make waves, move, needle, persuade, plan, plot, prompt, put up to, rabble-rouse, raise, rouse, scheme, set on, spur, start, steam up, stimulate, stir up, suggest, turn on, urge, whip up, work up


Antonyms: halt, prevent, stop


جملات نمونه

1. The government will instigate new measures to combat terrorism.
[ترجمه ترگمان]دولت تدابیر تازه ای را برای مبارزه با تروریسم ایجاد خواهد کرد
[ترجمه گوگل]دولت اقدامات جدیدی را برای مبارزه با تروریسم تحریک خواهد کرد

2. It would not prove worthwhile to instigate a nuclear attack.
[ترجمه ترگمان]اثبات یک حمله هسته ای ارزش چندانی ندارد
[ترجمه گوگل]این امر ارزشمند نیست که یک حمله اتمی را تحریک کند

3. Envious village elders would instigate whispering campaigns against them, or accuse them directly of witchcraft.
[ترجمه ترگمان]ریش سفیدان روستای Envious علیه آن ها تبلیغ می کنند و یا آن ها را به جادوگری متهم می کنند
[ترجمه گوگل]بزرگان روستای قدیم، کمپین های مزاحم را علیه آنها تحریک می کنند و یا به طور مستقیم به جادوگری متهم می کنند

4. Harry bought it last year to instigate an eighteen-month ground-up rebuild by a dedicated team of experienced Fouga engineers.
[ترجمه ترگمان]هری سال گذشته آن را برای ایجاد انگیزه برای بازسازی یک ساختمان هجده ماهه برای یک تیم اختصاصی با مهندسین ماهر خریداری کرد
[ترجمه گوگل]هری در سال گذشته آن را خریداری کرد تا یک مجتمع بازسازی هجده ماهه توسط یک تیم اختصاصی از مهندسان مجرب Fouga ایجاد کند

5. I am sure this archaeological evidence will instigate much discussion and debate among Egyptologists.
[ترجمه ترگمان]من مطمئن هستم که این مدرک باستان شناسی بحث و جدل بسیاری در میان Egyptologists را تحریک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که این شواهد باستان شناسی، بحث و بحث در میان مصر شناسان را تحریک می کند

6. Don't instigate rigid hierarchies, discourage huge pay differentials, democratise decision-making and don't set impossible standards for leaders.
[ترجمه ترگمان]سلسله مراتب سفت و سخت را تحریک نکنید، تفاوت های پرداختی بزرگ را discourage و تصمیم گیری را دموکراتیک کردن و استانداردهای غیر ممکن برای رهبران را تعیین نکنید
[ترجمه گوگل]سلسله مراتب سفت و سخت را تحریک نکنید، تفاوت های بزرگ پرداخت کنید، دموکراتیزه کردن تصمیم گیری کنید و استانداردهای غیرممکن را برای رهبران تعیین نکنید

7. Abettors, who instigate others to commit crimes, are not only the instigators but also the disseminator of criminal intent.
[ترجمه ترگمان]abettors که دیگران را تحریک می کند تا مرتکب جرم شوند، نه تنها the بلکه the قصد جنایی نیز هستند
[ترجمه گوگل]رقیبان، که دیگران را به ارتکاب جرائم دعوت می کنند، نه تنها مظنون هستند، بلکه توزیع کننده قصد جنایتکارانه نیز هستند

8. Some even warned me they would instigate a boycott of my books if I came.
[ترجمه ترگمان]حتی بعضی از آن ها به من هشدار داده بودند که اگر من بیایم، تحریم را از دست خواهند داد
[ترجمه گوگل]بعضی حتی به من هشدار دادند که اگر من آمدند تحریم کتاب های من را تحریک کنند

9. Possibly is receives the media to instigate only then such the extreme.
[ترجمه ترگمان]ممکن است رسانه ها تنها پس از آن، رسانه ها را تحریک کنند
[ترجمه گوگل]احتمالا رسانه ها را تنها برای تحریک این افراط در حال دریافت است

10. Some even warned me they would instigate a 3 boycott of my books if I came.
[ترجمه ترگمان]برخی حتی به من هشدار دادند که اگر من بیایم، هر سه کتاب مرا تحریم خواهند کرد
[ترجمه گوگل]بعضی حتی به من هشدار دادند که اگر من آمده ام تحریم کتاب های من را تحریک کنند

11. His object was to instigate a little rebellion on the part of the bishop.
[ترجمه ترگمان]هدف او این بود که اندکی شورش را از جانب اسقف تحریک کند
[ترجمه گوگل]هدف او این بود که بخشی از اسقف را شورش کند

12. The congress set up a special department to instigate the thing!
[ترجمه ترگمان]مجلس یک سازمان ویژه تشکیل داده تا قضیه رو تحریک کنه
[ترجمه گوگل]کنگره یک واحد ویژه برای ایجاد این موضوع ایجاد کرد!

13. China must instigate implementation industrialization and the double job that expand intellectual economy.
[ترجمه ترگمان]چین باید صنعتی سازی اجرایی و کار دوگانه ای که اقتصاد فکری را توسعه می دهد، را تحریک کند
[ترجمه گوگل]چین باید صنعتی سازی و کار دوگانه ای را که اقتصاد فکری را گسترش می دهد، تحریک کند

14. Party B shall not instigate the driver to drive by breaching relevant operation regulations, or otherwise all consequential loss and damages to Party A shall rely on Party B.
[ترجمه ترگمان]حزب B راننده را تحریک نخواهد کرد تا با تخطی از مقررات مربوط به عملیات، یا در غیر این صورت همه تلفات و خسارات مهم به حزب A بر حزب B تکیه کند
[ترجمه گوگل]حزب B نباید راننده را با نقض مقررات عملیات مربوطه رانندگی کند یا در غیر این صورت تمام ضرر و زیان ناشی از طرف حزب A به حزب B

He instigated others to rebellion.

او دیگران را تحریک به شورش کرد.


پیشنهاد کاربران

تحریک کردن کسی برای انجام دادن کاری ( بد )

تحریک ب شورش شوراندن برانگیختن و اغوا


کلمات دیگر: