کلمه جو
صفحه اصلی

honour


معنی : شرافت، فخر، شرف، ناموس، حضرت، جناب، تشریفات امتیازویژه، افتخار، برو، عزت، محترم شمردن، مفتخر کردن، احترام کردن به، امتیاز تحصیلی اوردن، شاگرد اول شدن
معانی دیگر : (انگلیس) رجوع شود به: honor و honorable

انگلیسی به فارسی

(انگلیس) رجوع شود به: honor و honorable


افتخار و احترام، افتخار، احترام، شرف، شرافت، عزت، ناموس، غیرت، حضرت، جناب، فخر، خوشنامی، نجابت، تشریفات امتیازویژه، اب رو، برو، مفتخر کردن، احترام کردن به، محترم شمردن، امتیاز تحصیلی اوردن، شاگرد اول شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: a spelling of

• esteem, respect, good reputation; integrity, honesty, truthfulness; award, tribute; privilege; pride, dignity (also honor)
show respect; respect, esteem; give an award to, pay tribute, praise; accept; fulfill a promise show respect; respect, esteem; give an award to, pay tribute, praise; accept; fulfill a promise (also honor)
honour is a feeling of pride that you have when you believe that you are behaving in the best way so that other people admire or respect you.
an honour is a special award or job that is given to someone for something they have done.
if you describe something that has happened to you as an honour, you mean that you are pleased and proud about it; a formal use.
honours is a type of university degree which is of a higher standard than an ordinary degree.
if you honour someone, you give them public praise or a medal for something they have done.
to honour someone also means to treat them with special attention and respect.
if you honour an arrangement or promise, you keep to it; a formal use.
if something is arranged in honour of a person or an event, it is arranged specially for that person or to celebrate that event.
you address a judge in court as your honor; used in american english.

مترادف و متضاد

شرافت (اسم)
honor, honour, gentility

فخر (اسم)
pride, honor, glory, honour

شرف (اسم)
honor, honour

ناموس (اسم)
honor, honour

حضرت (اسم)
honor, honour, majesty, excellency, holiness, sainthood

جناب (اسم)
honor, honour, excellency

تشریفات امتیازویژه (اسم)
honor, honour

افتخار (اسم)
attribute, pride, honor, glory, honour

برو (اسم)
dignity, honor, honour

عزت (اسم)
honor, glory, honour, respect, esteem

محترم شمردن (فعل)
honor, honour, esteem

مفتخر کردن (فعل)
honor, honour

احترام کردن به (فعل)
honor, honour

امتیاز تحصیلی اوردن (فعل)
honor, honour

شاگرد اول شدن (فعل)
honor, honour

جملات نمونه

1. Honour to whom honour is due.
[ترجمه ترگمان]افتخار به ایشان شرف دارد
[ترجمه گوگل]افتخار بزن به چه کسی افتخار است

2. Your father’s honour is to you but a second-hand honour.
[ترجمه ترگمان]افتخار پدرت این است که به تو افتخار کند
[ترجمه گوگل]افتخار پدرت برای شما، اما افتخار دوم دست است

3. It is no honour for an eagle to vanquish a dove.
[ترجمه ترگمان]برای یک عقاب افتخاری وجود ندارد که یک فاخته را شکست دهد
[ترجمه گوگل]این یک افتخار نیست که یک کبوتر برنده شود

4. Honour and profit lie not in one sack.
[ترجمه ترگمان]افتخار و سود، نه در یک کیسه
[ترجمه گوگل]افتخار و سود دروغ نیست در یک کیسه

5. Take honour from me and my life is done.
[ترجمه ترگمان]به من افتخار کنید و زندگی من تمام شده است
[ترجمه گوگل]از من خواسته شود و زندگی من انجام شود

6. Better die with honour than live with shame.
[ترجمه ترگمان]بهتر است با افتخار بمیرم تا با شرمساری زندگی کنم
[ترجمه گوگل]بهتر است با افتخار با شرم زندگی کنید

7. From the father comes honour; from the mother, comfort.
[ترجمه ترگمان]از طرف پدر به او افتخار می کنم، از طرف مادر، خیالم راحت می شود
[ترجمه گوگل]از پدر می افتد؛ از مادر، راحتی

8. Take honour from me and my life is undone.
[ترجمه ترگمان]به من افتخار بدهید و زندگی من نابود خواهد شد
[ترجمه گوگل]از من خواسته شود و زندگی ام را متوقف کنم

9. He that desires honour is not worthy of honour.
[ترجمه ترگمان]او به من افتخار می دهد که شرافت و شرف خود را حفظ کنم
[ترجمه گوگل]او که آرزوی افتخار است، شایسته افتخار نیست

10. Learning is wealth to the poor, an honour to the rich, an aid to the young, and a support and comfort to the aged.
[ترجمه ترگمان]آموختن ثروت برای فقرا، احترام به ثروتمندان، کمک به جوانان، و حمایت و آسایش برای افراد مسن است
[ترجمه گوگل]یادگیری ثروت برای فقرا است، افتخار ثروتمندان، کمک به جوانان، و حمایت و آسایش به سالمندان

11. Better poor with honour than rich with shame.
[ترجمه ترگمان]با شرافت بهتر از آن است که از شرمساری ثروتمند باشد
[ترجمه گوگل]فقیر تر با افتخار از غنی با شرم

12. He who does not honour his wife, dishonours himself.
[ترجمه ترگمان]کسی که به زنش افتخار نمی کند، خودش را لو می دهد
[ترجمه گوگل]کسی که همسرش را نادیده می گیرد، خودش را نادیده می گیرد

13. It is better to die with honour than to live in infamy.
[ترجمه ترگمان]مردن با شرافت بهتر از زندگی در رسوایی است
[ترجمه گوگل]بهتر است که با افتخار زندگیتان را بپوشانید تا در بدرفتاری زندگی کنید

14. Money is a bottomless sea, in which honour, conscience and truth may be drowned.
[ترجمه ترگمان]پول یک دریای بیکران است که در آن شرافت، وجدان و حقیقت ممکن است غرق شود
[ترجمه گوگل]پول دریای بی پایانی است که در آن افتخار، وجدان و حقیقت ممکن است غرق شود

پیشنهاد کاربران

تشریفاتی

در متون مالی به معنای پرداخت است.

باعث افتخار کسی بودن
مایه ی افتخار کسی بودن

نشان، عنوان، جایزه
The medal is the highest honour the association can bestow ( =give )

گرامی داشتن؛ محترم شمردن

اخلاقی

به جا آوردن


افتخار


کلمات دیگر: