کلمه جو
صفحه اصلی

rates

انگلیسی به فارسی

نرخ ها، نرخ، سرعت، میزان، روش، درچند، ارزیابی کردن، شمردن، سنجیدن، نرخ بستن بر چیزی، بها گذاشتن بر، بر اورد کردن


جملات نمونه

1. rates of interest for these types of loans
نرخ های بهره برای این گونه وام ها

2. cut rates
نرخ های تخفیف داده شده

3. differential rates
نرخ های متفاوت

4. interest rates are going up
نرخ بهره دارد بالا می رود.

5. interest rates oscillated between 2 and 5 percent
نرخ بهره میان 2 و 5 درصد نوسان می کرد.

6. off-season rates are 20 percent cheaper
نرخ های خارج از فصل 20 درصد ارزانتراند.

7. postage stamp rates
قیمت های تمبر پست

8. preferential interest rates for the bank's long-term customers
نرخ بهره ی خاص برای مشتریان پرسابقه ی بانک

9. goods at reduced rates
کالا به قیمت تخفیف یافته

10. to revise tax rates
میزان مالیات ها را تغییر دادن

11. constant bickering over interest rates
جر و بحث دایم درباره ی نرخ بهره

12. the banks have ratcheted up interest rates
بانک ها نرخ بهره راکم کم بالا برده اند.

13. a law for restraining the power of banks to raise interest rates
قانونی برای محدود کردن قدرت بانک ها در بالا بردن نرخ بهره

پیشنهاد کاربران

نرخ
قیمت

نرخ ها

عوارض

به حساب آمدن، با ارزش بودن

آمار

سرعت و میزان


کلمات دیگر: