کلمه جو
صفحه اصلی

rouse


معنی : بیداری، خونکسی را بجوش اوردن، بهم زدن، رم دادن، حرکت دادن، از خواب بیدار شدن، بهیجان در اوردن
معانی دیگر : (شکار را) از لانه در آوردن، از نهانگاه درآوردن، پروازاندن، تاراندن، بیدار کردن، (معمولا با: from یا to یا out of) برانگیختن، تهییج کردن، به شور آوردن، تحریک کردن، به شوق آوردن، به خشم آوردن، (خشم و غیره را) تشدید کردن یا شدن، انگیزش، هیجان، شور، بیاو برو، هیاهو، از لانه درآمدن، فرار کردن، (کشتیرانی - طناب و غیره را) کشیدن (به ویژه با دست)، (قدیمی)، یک مشروب الکلی، میگساری

انگلیسی به فارسی

رم دادن، از خواب بیدار شدن، حرکت دادن، بهم زدن،بهیجان در آوردن، میگساری، بیداری


عصبانیت، بیداری، از خواب بیدار شدن، رم دادن، حرکت دادن، بهم زدن، بهیجان در اوردن، خونکسی را بجوش اوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rouses, rousing, roused
(1) تعریف: to waken from sleep, apathy, depression, or the like; arouse.
مترادف: stir, wake, waken
مشابه: animate, arouse, awake, awaken, energize, raise, revive, stimulate, vivify

- The noise roused us from our sleep.
[ترجمه ترگمان] صدا ما را از خواب بیدار کرد
[ترجمه گوگل] سر و صدای ما را از خواب ما برانگیخت
- Nothing could rouse him from this deep depression.
[ترجمه ترگمان] هیچ چیز نمی توانست او را از این افسردگی عمیق بیدار کند
[ترجمه گوگل] هیچ چیز نمی تواند او را از این افسردگی عمیق بکشاند

(2) تعریف: to incite to strong emotion, action, or enthusiasm.
مترادف: arouse, excite, incite, provoke, spur, stimulate, stir
متضاد: compose
مشابه: actuate, agitate, energize, fire, galvanize, induce, inflame, kindle, motivate, move, pique, prod, raise, spark, wake

- The speaker's immense energy and sincerity roused the crowd.
[ترجمه ترگمان] شور و هیجان سخنران جمعیت را بیدار کرد
[ترجمه گوگل] انرژی و صداقت فراوان سخنرانان، جمعیت را تحریک کردند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to wake up; get out of bed.
مترادف: awake, awaken, wake, waken
مشابه: arise, arouse, come to, revive, rise

- The captain roused early that morning.
[ترجمه ترگمان] ناخدا آن روز صبح زود بیدار شد
[ترجمه گوگل] کاپیتان این صبح زود زد

(2) تعریف: to be stirred from inactivity, apathy, or the like.
مترادف: liven, stir
مشابه: arouse, revive
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of awakening or bestirring.
مترادف: awakening

• wake up, awaken, stir into action; inflame, enthuse; annoy, irritate
if you rouse someone, you wake them up from their sleep; a formal use.
if you rouse yourself to do something, you make yourself get up and do it.
if something rouses you, it makes you very emotional or excited.
if something rouses an emotion in you, it causes you to feel it.
see also rousing.

مترادف و متضاد

بیداری (اسم)
rouse, wake, vigilantism

خون کسی را بجوش اوردن (فعل)
chafe, aggravate, exacerbate, anger, cheese off, nettle, rouse

بهم زدن (فعل)
rough, overthrow, nullify, stir, mix, shake, disturb, poach, knock up, liquidate, poke, disorganize, disestablish, rouse

رم دادن (فعل)
scare, fright, startle, rouse

حرکت دادن (فعل)
stir, move, propel, rouse

از خواب بیدار شدن (فعل)
rouse

بهیجان در اوردن (فعل)
rouse

wake


Synonyms: arouse, awake, awaken, call, get up, raise, rise, stir, wake up


Antonyms: nap, sleep


stimulate, excite


Synonyms: aggravate, agitate, anger, animate, arouse, ask for it, awaken, bestir, bug, challenge, craze, deepen, disturb, enhance, enliven, exhilarate, fire up, foment, galvanize, get going, heighten, incite, inflame, innervate, innerve, instigate, intensate, intensify, key up, kindle, magnify, make waves, mount, move, needle, pep up, pique, provoke, quicken, rally, redouble, rile, rise, startle, steam up, stir, trigger, urge, vivify, wake, waken, wake up, whet, whip up, work up


Antonyms: calm, disenchant, dull


جملات نمونه

Bugle sounds roused the deer out of the thicket and onto the plain.

صدای شیپور آهوها را از بیشه به دشت راند.


The boat roused the wild ducks into flight.

قایق اردک‌های وحشی را به پرواز درآورد.


1. a rouse of loud noises
شور سروصداهای بلند

2. the speaker tried to rouse his listeners into rebellion
سخنران کوشید که شنوندگان خود را تحریک به شورش کند.

3. I usually rouse at six in the morning.
[ترجمه Elnaz] من معمولا شش صبح بیدار می شوم
[ترجمه ترگمان]من معمولا ساعت شش صبح بیدار می شوم
[ترجمه گوگل]من معمولا شش صبح روزه می گیرم

4. You must rouse yourself to action.
[ترجمه ترگمان]تو باید خودت را به عمل برسانی
[ترجمه گوگل]شما باید اقدام خود را تحریک کنید

5. He did more to rouse the crowd there than anybody else.
[ترجمه ترگمان]بیش از هر کس دیگر جمعیت را بیدار می کرد
[ترجمه گوگل]او بیش از هر کس دیگر از مردم خشمگین بود

6. The speaker attempted to rouse the crowd with a cry for action.
[ترجمه ترگمان]سخنران سعی کرد جمعیت را با فریاد اعتراض بیدار کند
[ترجمه گوگل]سخنران تلاش کرد تا جمعیت را گریه کند

7. She tried to rouse him from the torpor into which he had sunk.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد او را از حالت سستی که در آن غرق شده بود بیدار کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد او را از عصبانیتی که به آن غرق شده بود، تحریک کند

8. I didn't want to rouse you from your slumbers.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم تو را از خواب بیدار کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواستم شما را از اسلومرهای شما تحریک کنم

9. The speaker tried to rouse the masses.
[ترجمه ترگمان]سخنران کوشید تا توده ها را برانگیزد
[ترجمه گوگل]سخنران سعی کرد توده ها را تحریک کند

10. Richard couldn't rouse himself to say anything in reply.
[ترجمه ترگمان]ریچارد نمی توانست خودش را بیدار کند که چیزی بگوید
[ترجمه گوگل]ریچارد نمی توانست خودش را به چیزی بگوید که پاسخ دهد

11. We don't want to rouse any suspicions.
[ترجمه ترگمان]ما نمی خوایم سو ظن ایجاد کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی خواهیم سوء ظن را تحریک کنیم

12. The uproar was enough to rouse both the quick and the dead.
[ترجمه ترگمان]این هیاهو برای آن بود که هر دو را سریع و مرده را بیدار کند
[ترجمه گوگل]این طوفان به اندازه کافی سریع و مرده بود

13. She seemed to be unable to rouse herself to do anything.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او قادر به کاری نیست که خود را به انجام کاری وادارد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او قادر به انجام هر کاری نیست

14. Expressions of pain as the examination takes place rouse irritation or accusations of neurosis.
[ترجمه ترگمان]بیان درد و معاینه، عصبانیت و یا اتهامات روان نژندی را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]بیانات درد به عنوان معاینه می شود تحریک تحریک و یا اتهامات نوروزی

15. Both he and Rouse executives declined further comment.
[ترجمه ترگمان]او و مدیران روس هر دو از اظهار نظر بیشتر خودداری کردند
[ترجمه گوگل]هر دوی آنها و مدیران Rouse نظرات بیشتری را رد کردند

The noise roused her from sleep.

صدا او را از خواب بیدار کرد.


Iraj roused up his brothers who were still in bed.

ایرج برادران خود را که هنوز در رختخواب بودند بلند کرد.


a rousing article

یک مقاله‌ی شورانگیز


The speaker tried to rouse his listeners into rebellion.

سخنران کوشید که شنوندگان خود را تحریک به شورش کند.


Our indignation rouses at that spectacle.

آن منظره خشم ما را بیشتر می‌کند.


I avoid my father when he is roused.

هنگامی که غضبناک است دم چک پدرم نمی‌روم.


a rouse of loud noises

شور سروصداهای بلند


پیشنهاد کاربران

Stir up

To awaken and get up

بیدار کردن


کلمات دیگر: