نسبت داشتن، مربوطبودن
bear on
نسبت داشتن، مربوطبودن
انگلیسی به فارسی
مربوط بودن
مترادف و متضاد
concern
Synonyms: affect, appertain to, apply, bear upon, belong to, involve, pertain to, refer to, relate to, touch upon
Antonyms: be immaterial, be irrelevant, be of no consequence
جملات نمونه
1. He tried to bring pressure to bear on her.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد به او فشار بیاورد تا بر او فشار بیاورد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد فشار بر روی او تحمل کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد فشار بر روی او تحمل کند
2. Pressure was brought to bear on us to finish the work on time.
[ترجمه ترگمان]فشار باعث شده بود که ما کارمون رو به موقع تموم کنیم
[ترجمه گوگل]برای به پایان رساندن کار در زمان، فشار به ما تحمیل شد
[ترجمه گوگل]برای به پایان رساندن کار در زمان، فشار به ما تحمیل شد
3. The council brought pressure to bear on the landlord to improve his property.
[ترجمه ترگمان]شورا برای اینکه دارایی خود را بهبود بخشد، فشار وارد آورد
[ترجمه گوگل]شورا فشار بر سر مالک گذاشت تا اموالش بهبود یابد
[ترجمه گوگل]شورا فشار بر سر مالک گذاشت تا اموالش بهبود یابد
4. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
5. Your remarks do not bear on the matter in hand.
[ترجمه ترگمان]حرف های تو در این مورد هیچ ربطی به موضوع ندارد
[ترجمه گوگل]اظهارات شما بر روی موضوع در دست نیست
[ترجمه گوگل]اظهارات شما بر روی موضوع در دست نیست
6. The arrow doesn't bear on the mark.
[ترجمه ترگمان]تیر نشانه روی علامت نیست
[ترجمه گوگل]فلش بر روی علامت تحمل نمی کند
[ترجمه گوگل]فلش بر روی علامت تحمل نمی کند
7. Those are matters that bear on the welfare of the community.
[ترجمه ترگمان]اینها مسائلی هستند که بر رفاه جامعه تاثیر می گذارند
[ترجمه گوگل]این ها مسائل است که بر رفاه جامعه تأثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]این ها مسائل است که بر رفاه جامعه تأثیر می گذارد
8. The fifth chapter will bear on the geography of the country.
[ترجمه GreyBoy] فصل پنجم در ارتباط با جغرافیای کشور خواهد بود
[ترجمه ترگمان]فصل پنجم در جغرافیای این کشور خواهد بود[ترجمه گوگل]فصل پنجم در جغرافیای کشور خدمت خواهد کرد
9. His companions brought pressure to bear on him, urging him to stop wasting money.
[ترجمه ترگمان]همکارانش به او فشار می آوردند و او را تشویق می کردند که دست از هدر دادن پول بردارد
[ترجمه گوگل]اصحاب او فشار آوردن به او را تحمل کردند و از او می خواست که پول را خراب کند
[ترجمه گوگل]اصحاب او فشار آوردن به او را تحمل کردند و از او می خواست که پول را خراب کند
10. The artillery was deployed to bear on the fort.
[ترجمه ترگمان]توپخانه در دژ مستقر شد
[ترجمه گوگل]توپخانه مستقر شد تا قلعه را تحمل کند
[ترجمه گوگل]توپخانه مستقر شد تا قلعه را تحمل کند
11. The king tried to bring his influence to bear on the parliament.
[ترجمه احمد درفشدار] پادشاه تلاش کرد تا با نفوذ خود پارلمان را بدست آورد
[ترجمه ترگمان]پادشاه سعی کرد نفوذ خود را به پارلمان بیاورد[ترجمه گوگل]پادشاه تلاش کرد تا نفوذ خود را در پارلمان تحمل کند
12. I bring all my efforts to bear on having it done.
[ترجمه ترگمان]من تمام کوشش خود را برای تحمل این کار به دست آورده ام
[ترجمه گوگل]من تمام تلاش هایم را برای انجام این کار انجام می دهم
[ترجمه گوگل]من تمام تلاش هایم را برای انجام این کار انجام می دهم
13. They brought their guns to bear on the enemy.
[ترجمه ترگمان]تفنگ هایشان را آورده بودند تا به دشمن حمله کنند
[ترجمه گوگل]آنها اسلحه خود را به دشمن تحویل دادند
[ترجمه گوگل]آنها اسلحه خود را به دشمن تحویل دادند
14. Organizations such as unions can bring pressure to bear on governments.
[ترجمه ترگمان]سازمان هایی مانند اتحادیه ها می توانند فشار برای تحمل دولت ها را به همراه داشته باشند
[ترجمه گوگل]سازمان هایی مانند اتحادیه ها می توانند فشار بر دولت ها تحمیل کنند
[ترجمه گوگل]سازمان هایی مانند اتحادیه ها می توانند فشار بر دولت ها تحمیل کنند
15. These are matters that bear on the welfare of the community.
[ترجمه ترگمان]اینها مسائلی هستند که بر رفاه جامعه تاثیر می گذارند
[ترجمه گوگل]این ها مسائل است که بر رفاه جامعه تأثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]این ها مسائل است که بر رفاه جامعه تأثیر می گذارد
پیشنهاد کاربران
مربوط بودن، تاثیرگذاشتن،
مربوط بودن به
To be a burden on someone
To bring on
تحمیل کردن
Bring the main weapons to bear on Enterprise.
Star Trek TOS
To bring on
تحمیل کردن
Bring the main weapons to bear on Enterprise.
Star Trek TOS
کلمات دیگر: