1- به منزل تازه اسباب کشی کردن، به محل جدید نقل مکان کردن 2- آماده ی در دست گیری زمام امور شدن
move in on
1- به منزل تازه اسباب کشی کردن، به محل جدید نقل مکان کردن 2- آماده ی در دست گیری زمام امور شدن
جملات نمونه
1. The enemy troops moved in on the city and began to attack at dawn.
[ترجمه ترگمان]قشون دشمن به شهر حرکت کرد و سپیده دم شروع به حمله کرد
[ترجمه گوگل]نیروهای دشمن در شهر به حرکت درآمدند و شروع به حمله به سحر کردند
[ترجمه گوگل]نیروهای دشمن در شهر به حرکت درآمدند و شروع به حمله به سحر کردند
2. The police are moving in on the criminals hiding in the hills.
[ترجمه ترگمان]پلیس داره میره تو the که توی تپه ها قایم شده
[ترجمه گوگل]پلیس در حال حرکت به جنایتکاران است که در تپه ها پنهان شده اند
[ترجمه گوگل]پلیس در حال حرکت به جنایتکاران است که در تپه ها پنهان شده اند
3. Important changes are moving in on the industry.
[ترجمه ترگمان]تغییرات مهم در صنعت در حال حرکت هستند
[ترجمه گوگل]تغییرات مهم در صنعت در حال حرکت است
[ترجمه گوگل]تغییرات مهم در صنعت در حال حرکت است
4. Forces were moving in on the town of Knin.
[ترجمه ترگمان]نیروهای ما در شهر of حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]نیروها در شهر Knin حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]نیروها در شهر Knin حرکت می کردند
5. Investors moved in on a group of car enthusiasts and took over the market.
[ترجمه ترگمان]سرمایه گذاران بر روی گروهی از مشتاقان خودرو حرکت کردند و بازار را تصرف کردند
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران در گروهی از علاقه مندان خودرو قرار گرفتند و بازار را به دست گرفتند
[ترجمه گوگل]سرمایه گذاران در گروهی از علاقه مندان خودرو قرار گرفتند و بازار را به دست گرفتند
6. The police moved in on the terrorists.
[ترجمه ترگمان]پلیس به تروریست ها حمله کرد
[ترجمه گوگل]پلیس به تروریست ها منتقل شد
[ترجمه گوگل]پلیس به تروریست ها منتقل شد
7. Important changes are moving in on the coal industry.
[ترجمه ترگمان]تغییرات مهم در صنعت زغال سنگ در حال حرکت هستند
[ترجمه گوگل]تغییرات مهمی در صنعت ذغال سنگ رخ داده است
[ترجمه گوگل]تغییرات مهمی در صنعت ذغال سنگ رخ داده است
8. They moved in on a large amount of cultural relics during the period of the Second World War.
[ترجمه ترگمان]آن ها در طول جنگ جهانی دوم به مقدار زیادی از آثار فرهنگی نقل مکان کردند
[ترجمه گوگل]آنها در طی دوره جنگ جهانی دوم مقدار زیادی از آثار فرهنگی را به خود اختصاص دادند
[ترجمه گوگل]آنها در طی دوره جنگ جهانی دوم مقدار زیادی از آثار فرهنگی را به خود اختصاص دادند
9. These black models are moving in on what was previously white territory: the lucrative cosmetic contracts.
[ترجمه ترگمان]این مدل های سیاه پوست در حال حرکت بر روی چیزی هستند که قبلا سفید بود: قراردادهای پرسود آرایشی
[ترجمه گوگل]این مدل های سیاه در حال حرکت بر روی آنچه که قبلا سفید سرزمین: قراردادهای سودآور لوازم آرایشی و بهداشتی
[ترجمه گوگل]این مدل های سیاه در حال حرکت بر روی آنچه که قبلا سفید سرزمین: قراردادهای سودآور لوازم آرایشی و بهداشتی
10. Police moved in on the demonstrators in the square.
[ترجمه ترگمان]پلیس به تظاهرات کنندگان در میدان رفت
[ترجمه گوگل]پلیس در تظاهرکنندگان در میدان حرکت کرد
[ترجمه گوگل]پلیس در تظاهرکنندگان در میدان حرکت کرد
11. Once the enemy camp was roused, thousands would move in on the castle.
[ترجمه ترگمان]وقتی اردوگاه دشمن بیدار می شد، هزاران نفر وارد قلعه می شدند
[ترجمه گوگل]هنگامی که اردوگاه دشمن متوقف شد، هزاران نفر در قلعه حرکت می کردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که اردوگاه دشمن متوقف شد، هزاران نفر در قلعه حرکت می کردند
12. As I saw the circle moving in on Alfred, I realised that that voice had been his.
[ترجمه ترگمان]همان طور که دایره متحرک رد شد فهمیدم که این صدا مال او بوده است
[ترجمه گوگل]همانطور که دیدم دایره در حال حرکت در آلفرد، متوجه شدم که این صدای او بود
[ترجمه گوگل]همانطور که دیدم دایره در حال حرکت در آلفرد، متوجه شدم که این صدای او بود
13. But now new technology is moving in on the traditional auctions.
[ترجمه ترگمان]اما حالا تکنولوژی جدید به سمت حراج سنتی حرکت می کند
[ترجمه گوگل]اما اکنون تکنولوژی جدید در مزایده های سنتی حرکت می کند
[ترجمه گوگل]اما اکنون تکنولوژی جدید در مزایده های سنتی حرکت می کند
14. Alfred was like us, cool and real, but as the police moved in on him things became a bit confused.
[ترجمه ترگمان](آلفرد)مانند ما خونسرد و واقعی بود، اما هنگامی که پلیس به او نزدیک شد، اوضاع کمی گیج شد
[ترجمه گوگل]آلفرد مانند ما بود، خنک و واقعی، اما به عنوان پلیس در او نقل مکان کرد همه چیز کمی گیج شد
[ترجمه گوگل]آلفرد مانند ما بود، خنک و واقعی، اما به عنوان پلیس در او نقل مکان کرد همه چیز کمی گیج شد
پیشنهاد کاربران
کنترل چیزی را در دست گرفتن که قبلا در دست فرد دیگری بوده است.
If you move in on a person or place, you come close or closer to them in order to attack or take control of them
به سمت کسی حرکت کردن ( به کسی نزدیک شدن ) به قصد حمله و یا در کنترل گرفتن.
به سمت کسی حرکت کردن ( به کسی نزدیک شدن ) به قصد حمله و یا در کنترل گرفتن.
کلمات دیگر: