کلمه جو
صفحه اصلی

dismal


معنی : دلتنگ کننده، ملالت انگیز
معانی دیگر : دلگیر، غم افزا، حزن انگیز، افسرده، غم زده، گرفته، اندوهگین، تیره، تاریک، سوت و کور، پریشان کننده

انگلیسی به فارسی

دلتنگ‌کننده، پریشان‌کننده، ملالت‌انگیز


ناراحت کننده، دلتنگ کننده، ملالت انگیز


انگلیسی به انگلیسی

• gloomy, cheerless, depressing, sad
something that is dismal is unattractive and depressing.
you can also use dismal to describe something that is unsuccessful.

مترادف و متضاد

دلتنگ کننده (صفت)
stuffy, dismal, dreary

ملالت انگیز (صفت)
dismal

bleak, dreary, gloomy


Synonyms: afflictive, black, boring, cheerless, cloudy, dark, depressed, depressing, desolate, despondent, dim, dingy, disagreeable, discouraging, disheartening, dispiriting, doleful, dolorous, dull, forlorn, frowning, funereal, ghastly, gruesome, hopeless, horrible, horrid, inauspicious, in the pits, joyless, lonesome, lowering, lugubrious, melancholy, miserable, monotonous, morbid, murky, oppressive, overcast, sad, shadowy, somber, sorrowful, tedious, tenebrous, troublesome, unfortunate, unhappy


Antonyms: bright, cheerful, glad, happy, hopeful, light, pleasant


جملات نمونه

1. When the weather is so dismal, I sometimes stay in bed all day.
زمانی که هوا گرفته است تمام روز را در رختخواب می مانم

2. I am unaccustomed to this dismal climate.
به این هوای گرفته عادت ندارم

3. As the dismal reports of the election came in, the senator's friends tactfully made no mention of them.
هنگامیکه گزارش مایوس کننده انتخابات رسید، دوستان سناتور از روی تدبیر اشاره ای به آن نکردند

4. the dismal song of a bird that has lost her mate
نغمه ی غم افزای پرنده ای که جفت خود را از دست داده است

5. he had the dismal look of a defeated man
او قیافه افسرده ی آدمی شکست خورده را داشت.

6. The future looks pretty dismal right now.
[ترجمه ترگمان]الان آینده خیلی غم انگیز به نظر می رسه
[ترجمه گوگل]آینده در حال حاضر بسیار خسته کننده است

7. It was a really dismal day.
[ترجمه ترگمان]روز واقعا غم انگیزی بود
[ترجمه گوگل]این روز واقعا خسته کننده بود

8. He felt dismal after reading a piece of bad news in the newspaper.
[ترجمه ترگمان]بعد از خواندن یک خبر بد در روزنامه، احساس دل تنگی می کرد
[ترجمه گوگل]او پس از خواندن یک خبر بد در روزنامه، ناامید شد

9. Christmas will be dismal without the children.
[ترجمه سید مصطفی] کریسمس بدون بچه هاسوت و کور خواهد بود.
[ترجمه ترگمان]کریسمس بدون بچه ها خسته کننده خواهد بود
[ترجمه گوگل]کریسمس بدون فرزند خواهد بود

10. It was a rather bleak and dismal place.
[ترجمه ترگمان]مکانی نسبتا غم انگیز و غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]این یک جای جسورانه و نجیب بود

11. That is a rather dismal melody.
[ترجمه ترگمان]این یک ملودی غم انگیز است
[ترجمه گوگل]این یک ملودی نسبتا ناراحت کننده است

12. The team's record so far is pretty dismal.
[ترجمه ترگمان]سابقه این تیم تا کنون بسیار غم انگیز است
[ترجمه گوگل]رکورد تیم تا کنون بسیار نگران کننده است

13. The house was filled with the cello's dismal squeaks and groans.
[ترجمه ترگمان]خانه پر از صدای ناله و ناله ویولون سل بود
[ترجمه گوگل]خانه با سکته مغزی و جادوگری سلولی پر شده بود

14. It was a dismal failure.
[ترجمه ترگمان]این یک شکست غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]این یک شکست ناقص بود

15. The news was as dismal as ever.
[ترجمه ترگمان]این خبر مثل همیشه غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]این خبر همچنان غم انگیز بود

16. Her scheme was a dismal failure .
[ترجمه ترگمان]نقشه او یک شکست غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]طرح او شکست ناپذیر بود

17. She had a dismal showing in the opinion polls.
[ترجمه ترگمان] اون یه نمایش غم انگیز در مورد opinion داشت
[ترجمه گوگل]او در نظرسنجی های نظارتی نشان داده بود

18. Her speech continued in the same dismal strain.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او با همان فشار dismal ادامه داشت
[ترجمه گوگل]سخنرانی او همچنان در همان فشار وحشتناک ادامه یافت

19. Last year's results were fairly dismal.
[ترجمه ترگمان]نتایج سال گذشته نسبتا غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]نتایج سال گذشته بسیار پراکنده بودند

The dismal song of a bird that has lost her mate.

نغمه‌ی غم‌افزای پرنده‌ای که جفت خود را از دست داده است.


He had the dismal look of a defeated man.

او قیافه افسرده‌ی آدمی شکست‌خورده را داشت.


پیشنهاد کاربران

تیره، تار ، گرفته، ملال آور، بسیار بد، افتضاح
dark and depressing, cheerless

تاریک

مترادف =gloomy =dark

تاریک و دلگیر

ناراحت کننده

ناخوشایند

غمگین و گرفته

پریشان کننده

سرذ و تیره و تاریک

تاریک دلگیر
Dark and depressing

Murky

بی روح

Syn:drear

یکی دیگر معانی آن در متون به معنای "خیلی بد " می باشد.


کلمات دیگر: