1. (dryden) when winter frosts constrain the field with cold
هنگامی که یخبندان زمستان دشت را در سرما گرفتار می سازد
2. Financial factors should not constrain doctors from prescribing the best treatment for patients.
[ترجمه علیرضا] مسائل مالی نباید پزشکان را از تجویز بهترین درمان برای بیماران محروم کنند
[ترجمه ترگمان]عوامل مالی نباید پزشکان را از تجویز بهترین درمان برای بیماران تحت فشار قرار دهند
[ترجمه گوگل]عوامل مالی نباید پزشکان را از تجویز بهترین درمان برای بیماران محدود سازند
3. constrain sb. to do sth.
[ترجمه ترگمان]sb کردن تا کاری را انجام دهد
[ترجمه گوگل]محدود کردن sb استراحت کن
4. The police used horses to constrain the crowd from violence.
[ترجمه امیری] پولیس برای مهار کردن خشونت ها از اسب ها استفاده کردند.
[ترجمه ترگمان]پلیس از اسب ها برای محدود کردن جمعیت از خشونت استفاده کرد
[ترجمه گوگل]پلیس با استفاده از اسب ها برای محدود کردن جمعیت از خشونت
5. These lexical items act upon the grammar to constrain the temporariness sense since as lexical items they denote temporary activities.
[ترجمه ترگمان]این آیتم های واژگانی به دستور زبان عمل می کنند تا مفهوم temporariness را محدود کنند چون آیتم های واژگانی هستند که آن ها را به عنوان فعالیت های موقت توصیف می کنند
[ترجمه گوگل]این آیتم های واژگانی بر اساس دستور زبان عمل می کنند تا محدوده زمانی را محدود کنند، از آنجا که آثار واژگانی آنها فعالیت های موقت هستند
6. Although social arrangements constrain and control us, they are still constructed and reproduced by human action.
[ترجمه ترگمان]اگرچه ترتیبات اجتماعی ما را تحت فشار قرار می دهد و ما را تحت کنترل دارد، آن ها هنوز توسط اقدام بشر ساخته و بازتولید می شوند
[ترجمه گوگل]اگرچه تدابیر اجتماعی محدود و کنترل می شود اما هنوز هم با اقدامات انسانی ساخته و بازتولید شده است
7. This suggests that the mechanisms which constrain fetal growth to prevent maternal-fetal disproportion do not effect long term programming of cardiovascular disease.
[ترجمه ترگمان]این امر حاکی از آن است که مکانیزم هایی که رشد جنین را محدود می سازد تا از عدم تناسب مادران و جنین جلوگیری شود، برنامه ریزی طولانی مدت بیماری های قلبی عروقی را به اجرا در نمی آورند
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که مکانیزم هایی که رشد جنین را برای جلوگیری از عدم تناسب مادر و جنین محدود می کنند، برنامه ریزی طولانی مدت بیماری های قلبی عروقی را تحت تاثیر قرار نمی دهند
8. Poor economies abroad may constrain demand for U. S. exports.
[ترجمه ترگمان]اقتصادهای ضعیف در خارج ممکن است تقاضا برای U را محدود کنند اس صادرات
[ترجمه گوگل]اقتصادهای فقیر در خارج از کشور ممکن است تقاضا برای صادرات U S را محدود کنند
9. They thought a redesigned legal system might constrain the civil service and protect their economic interests.
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر کردند که یک سیستم قانونی دوباره طراحی شده می تواند خدمات شهری را محدود کرده و از منافع اقتصادی آن ها محافظت کند
[ترجمه گوگل]آنها فکر کردند که سیستم حقوقی مجددا طراحی شده ممکن است خدمات مدنی را محدود و منافع اقتصادی خود را حفظ کند
10. Other sorts of things can constrain my actions too, of course.
[ترجمه ترگمان]البته کاره ای دیگری هم می تواند اعمال مرا محدود کند
[ترجمه گوگل]البته سایر موارد نیز می توانند اقدامات من را محدود کنند
11. The most obvious effect was to constrain societies to their traditional role of lending for house purchase.
[ترجمه ترگمان]بارزترین اثر آن محدود کردن جوامع به نقش سنتی وام دادن به خرید خانه بود
[ترجمه گوگل]واضح ترین اثر این بود که جوامع را به نقش سنتی خود برای اعطای وام برای خرید خانه محدود سازد
12. She tried to constrain herself from a cough in class.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد از سرفه سر کلاس به خود فشار بیاورد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد خود را از یک سرفه در کلاس محدود کند
13. Devising a fuel tank to constrain hydrogen has always been a challenge.
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک مخزن سوخت برای محدود کردن هیدروژن همیشه یک چالش بوده است
[ترجمه گوگل]طراحی مخزن سوخت برای محدود کردن هیدروژن همیشه یک چالش است
14. The life most of the time, commitments equals to constrain, reluctan.
[ترجمه ترگمان]در اکثر مواقع، تعهدات برابر با constrain، reluctan ها است
[ترجمه گوگل]زندگی بیشتر زمان، تعهدات برابر است با محدودیت، امتناع