• start laughing, start giggling
burst out laughing
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. At last, I couldn't control myself and burst out laughing.
[ترجمه امین جهانگرد] آخرش دیگه نتونستم خودم و کنترل کنم و زدم زیر خنده
[ترجمه ترگمان]بالاخره، نمی توانستم خودم را کنترل کنم و خنده ام گرفت[ترجمه گوگل]در نهایت من نمیتوانستم خودم را کنترل کنم و خندیدم
2. Everyone who heard it just burst out laughing when he came out with it.
[ترجمه ترگمان]هر کسی که این حرف را شنید، وقتی که با آن بیرون آمد، خنده را سر داد
[ترجمه گوگل]هرکسی که آن را شنید، وقتی از آن بیرون آمد، خندید و خندید
[ترجمه گوگل]هرکسی که آن را شنید، وقتی از آن بیرون آمد، خندید و خندید
3. The class burst out laughing.
[ترجمه امین جهانگرد] کل کلاس زدن زیر خنده
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان شروع به خندیدن کردند[ترجمه گوگل]کلاس خندید
4. I walked in and everyone burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]من وارد اتاق شدم و همه قاه قاه خندیدند
[ترجمه گوگل]من راه می رفتم و همه می خندیدند
[ترجمه گوگل]من راه می رفتم و همه می خندیدند
5. Jen burst out laughing the instant she walked in.
[ترجمه ترگمان]جن خانگی به محض اینکه وارد اتاق شد، شروع به خندیدن کرد
[ترجمه گوگل]جین از لحظاتی که در آن راه می رفت، خندید
[ترجمه گوگل]جین از لحظاتی که در آن راه می رفت، خندید
6. He burst out laughing .
[ترجمه امین جهانگرد] زد زیر خنده
[ترجمه ترگمان]قاه قاه خندید[ترجمه گوگل]او خندید
7. We looked at one another and burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]ما به یکدیگر نگاه کردیم و به خنده افتادیم
[ترجمه گوگل]ما به یکدیگر نگاه کردیم و خندیدیم
[ترجمه گوگل]ما به یکدیگر نگاه کردیم و خندیدیم
8. He couldn't help it; he burst out laughing .
[ترجمه ترگمان]او نتوانست جلو خودش را بگیرد و به خنده افتاد
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست به آن کمک کند او خندید و خندید
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست به آن کمک کند او خندید و خندید
9. Everyone in the room burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]همه در اتاق به خنده افتادند
[ترجمه گوگل]هر کس در اتاق خندید
[ترجمه گوگل]هر کس در اتاق خندید
10. Jean put the phone down and burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]ژان وال ژان گوشی را پایین گذاشت و قاه قاه خندید
[ترجمه گوگل]ژان گوشی را خاموش کرد و خندید
[ترجمه گوگل]ژان گوشی را خاموش کرد و خندید
11. Agnes had almost burst out laughing when she first realized this, but you wouldn't be able to argue with them.
[ترجمه ترگمان]وقتی اولین بار این موضوع را فهمید، اگنس از خنده روده بر شده بود، اما تو نمی توانی با آن ها بحث کنی
[ترجمه گوگل]آگنز وقتی که اولین بار متوجه این شد، تقریبا خندید، خندید، اما نمیتوانستید با آنها بحث کنید
[ترجمه گوگل]آگنز وقتی که اولین بار متوجه این شد، تقریبا خندید، خندید، اما نمیتوانستید با آنها بحث کنید
12. Karen burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]کارن خندید و گفت:
[ترجمه گوگل]کارن خندید
[ترجمه گوگل]کارن خندید
13. When I had finished my story, everyone burst out laughing.
[ترجمه ترگمان]وقتی داستانم را تمام کردم همه خندیدند
[ترجمه گوگل]وقتی داستان من به پایان رسید، همه می خندیدند
[ترجمه گوگل]وقتی داستان من به پایان رسید، همه می خندیدند
14. The woman and children burst out laughing again, getting up from the table and crowding round me.
[ترجمه ترگمان]زن و بچه دوباره شروع به خندیدن کردند و از روی میز بلند شدند و دور من حلقه زدند
[ترجمه گوگل]زن و اطفال دوباره از خواب بیدار شدند، از روی میز بلند شدند و از من دور شدند
[ترجمه گوگل]زن و اطفال دوباره از خواب بیدار شدند، از روی میز بلند شدند و از من دور شدند
پیشنهاد کاربران
به یکباره زیر خنده زدن، به یکباره از خنده ریسه رفتن
زیر خنده زدن
پشت سر هم خندیدن
ناگهان زیرخنده زدن، ناگهان شروع به خندیدن
کلمات دیگر: