لعاب، براق کردن، بینور و بیحالت شدن، لعابی کردن، لعاب دادن، صیقل کردن
glazed
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• covered with a glaze; glassy; expressionless, lifeless
if someone's eyes are glazed, their expression is dull or dreamy, because they are tired, bored, or affected by drink or drugs.
if pottery is glazed, it is covered with a thin layer of a hard shiny substance.
a glazed window or door has glass in it.
see also glaze.
if someone's eyes are glazed, their expression is dull or dreamy, because they are tired, bored, or affected by drink or drugs.
if pottery is glazed, it is covered with a thin layer of a hard shiny substance.
a glazed window or door has glass in it.
see also glaze.
جملات نمونه
1. glazed clay vases
گلدان های سفالی و لعاب دار
2. glazed cookies
نان شیرینی شکر اندود
3. glazed paper
کاغذ براق
4. glazed tile
آجر کاشی
5. the glazed eyes of the dying patient
چشمان بی حالت و غبار گرفته ی مریض در حال مرگ
6. Doctors with glazed eyes sat chain-smoking in front of a television set.
[ترجمه ترگمان]پزشکان با چشمان شیشه ای پشت یک دستگاه تلویزیون نشسته بودند و سیگار می کشیدند
[ترجمه گوگل]پزشکان با چشم های شیشه ای در کنار یک مجموعه تلویزیونی سیگار زدن سیگار می کشیدند
[ترجمه گوگل]پزشکان با چشم های شیشه ای در کنار یک مجموعه تلویزیونی سیگار زدن سیگار می کشیدند
7. He glazed the windows.
[ترجمه ترگمان]پنجره را باز کرد
[ترجمه گوگل]او پنجره ها را لرزاند
[ترجمه گوگل]او پنجره ها را لرزاند
8. With a glazed stare she revived for one last instant.
[ترجمه ترگمان]برای آخرین لحظه جان سالم به در برد
[ترجمه گوگل]با یک نگاه شیشه ای، او برای آخرین لحظه زنده شد
[ترجمه گوگل]با یک نگاه شیشه ای، او برای آخرین لحظه زنده شد
9. All the rooms have glazed doors.
[ترجمه ترگمان]همه اتاق ها دره ای شیشه ای دارند
[ترجمه گوگل]تمام اتاق ها درب های شیشه ای دارند
[ترجمه گوگل]تمام اتاق ها درب های شیشه ای دارند
10. There was a glazed look in her eyes.
[ترجمه ترگمان]برقی در چشمانش بود
[ترجمه گوگل]یک نگاه شیشه ای به چشمانش داشت
[ترجمه گوگل]یک نگاه شیشه ای به چشمانش داشت
11. His face wore a glazed, faraway expression.
[ترجمه ترگمان]چهره او یک حالت مبهم و دور از دور بر چهره اش نقش بست
[ترجمه گوگل]چهره اش به صورت لعابی و دور از چشم بود
[ترجمه گوگل]چهره اش به صورت لعابی و دور از چشم بود
12. He'd been smoking dope; his glazed eyes were a dead giveaway.
[ترجمه ترگمان]او مواد مخدر می کشید؛ چشمان glazed یک لو مرده بود
[ترجمه گوگل]او قبلا سیگار کشید؛ چشمان لرزان او یک معشوق بود
[ترجمه گوگل]او قبلا سیگار کشید؛ چشمان لرزان او یک معشوق بود
13. The singer's eyes glazed over and she fell back unconscious.
[ترجمه ترگمان]چشمان خواننده دوباره برق زد و او بی هوش بر زمین افتاد
[ترجمه گوگل]چشم خواننده به لرزه افتاد و او ناخودآگاه برگشت
[ترجمه گوگل]چشم خواننده به لرزه افتاد و او ناخودآگاه برگشت
14. Her eyes glazed over when I said I worked in dictionaries.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که گفتم در فرهنگ لغت کار می کنم، چشمانش دوباره برق زدند
[ترجمه گوگل]وقتی که گفتم در واژه نامه ها مشغول به کار بودم چشم هایش را بست
[ترجمه گوگل]وقتی که گفتم در واژه نامه ها مشغول به کار بودم چشم هایش را بست
15. His eyes glazed over at the sight of her.
[ترجمه ترگمان]چشمانش از دیدن او برق زد
[ترجمه گوگل]چشمان او در برابر او چشم بسته است
[ترجمه گوگل]چشمان او در برابر او چشم بسته است
16. After six glasses of vodka his eyes glazed over and he remembered nothing more.
[ترجمه ترگمان]پس از شش گیلاس ودکا چشمانش را باز کرد و چیزی را به یاد آورد
[ترجمه گوگل]بعد از شش عینک ودکا چشمانش به هم چسبیده و چیزی بیشتر به یاد نمیآورد
[ترجمه گوگل]بعد از شش عینک ودکا چشمانش به هم چسبیده و چیزی بیشتر به یاد نمیآورد
پیشنهاد کاربران
دونات با روکش شکر یا
نان شیرین شکر اندود
نان شیرین شکر اندود
لعاب دار
برق زدن. . . چشمانش برق می زد
کلمات دیگر: