کلمه جو
صفحه اصلی

intellectually


معنا، بطور معنوی، بطور عقلانی، ذهنا، هوشمندانه، ازروی هوش، خردمندانه

انگلیسی به فارسی

از نظر فکری، از نظر عقلی


فکری


انگلیسی به انگلیسی

• from an intellectual point of view; in an intellectual manner

جملات نمونه

1. intellectually he is a bit dim
او از نظر عقلی کمی کند است.

2. Intellectually, this man and I are worlds apart.
[ترجمه ترگمان]از نظر ذهنی، این مرد و من از هم جدا هستیم
[ترجمه گوگل]از نظر فکری، این مرد و من از هم جدا هستند

3. Blake was intellectually able but politically inept.
[ترجمه ترگمان](بلیک)از لحاظ فکری قادر بود، اما از لحاظ سیاسی نالایق بود
[ترجمه گوگل]بلک توانا به لحاظ ذهنی بود اما از لحاظ سیاسی ناتوان بود

4. It was clear the group were regarded as intellectually/morally/socially inferior.
[ترجمه ترگمان]مشخص شد که این گروه از نظر اخلاقی \/ اخلاقی \/ اجتماعی پایین تر شناخته شده است
[ترجمه گوگل]روشن بود که این گروه به لحاظ فکری / اخلاقی / اجتماعی پایینتر بود

5. He preferred the company of those who were intellectually inferior to himself.
[ترجمه ترگمان]او شرکت کسانی را که از نظر عقلی با عقل و منطق پایین تر بودند ترجیح می داد
[ترجمه گوگل]او ترجیح داد شرکت هایی را که به لحاظ ذهنی از خودشان پایین تر بودند

6. Mr Gibson is clearly intellectually out of his depth.
[ترجمه ترگمان]آقای گیبسون به وضوح از عمق او خارج است
[ترجمه گوگل]آقای گیبسون عمیقا عمیقا از لحاظ ذهنی است

7. She ran off with an intellectually challenged ski instructor.
[ترجمه ترگمان]او با یک مربی اسکی که از لحاظ فکری به چالش کشیده شده بود، فرار کرد
[ترجمه گوگل]او با یک معلم اسکی به چالش کشیدن فکری خاتمه داد

8. Leading scientists claim breast-fed babies are intellectually brighter.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان برجسته ادعا می کنند که نوزادان breast از نظر فکری روشن تر هستند
[ترجمه گوگل]دانشمندان پیشرو ادعا می کنند که نوزادان تغذیه شده با سینه فامیل روشن تر هستند

9. I felt intellectually superior despite — shock horror — my lack of qualifications.
[ترجمه ترگمان]من علی رغم ترس و وحشت، از نظر فکری برتر بودم - عدم صلاحیت من
[ترجمه گوگل]با وجود منافع عاطفی، با وجود شوخی وحشت، کمبود مهارت من را احساس کردم

10. He spent the evening sizing me up intellectually.
[ترجمه ترگمان]او تمام شب مرا با عقل و منطق برانداز کرد
[ترجمه گوگل]او عصر را با عقل خود گذراند

11. There was nothing intellectually taxing about the course.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز منطقی و منطقی در این مورد وجود نداشت
[ترجمه گوگل]در مورد دوره های مالی هیچ عقلانی وجود ندارد

12. The Faculty is a large but welcoming and intellectually stimulating community.
[ترجمه ترگمان]این دانشکده یک جامعه بسیار جذاب اما استقبال از نظر فکری است
[ترجمه گوگل]دانشکده یک جامعه بزرگ اما با استقبال و فکری و تحریک کننده است

13. The computational approach is, therefore, much more rigorous intellectually than that to which many psychologists have been accustomed.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، رویکرد محاسباتی بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که بسیاری از روانشناسان به آن عادت کرده اند
[ترجمه گوگل]رویکرد محاسباتی، بنابراین، بسیار فشرده تر از آن چیزی است که بسیاری از روانشناسان عادت کرده اند

14. Some heads were temperamentally and intellectually less inclined than others to perceive education in terms of grand statements and ringing slogans.
[ترجمه ترگمان]برخی از سران temperamentally و از نظر فکری کم تر از دیگران بودند تا آموزش را از نظر بیانیه ها و شعارهای گسترده دریافت کنند
[ترجمه گوگل]برخی از سران به لحاظ ذهنی و ذهنی کمتر از دیگران تمایل داشتند تا آموزش و پرورش را از لحاظ بیانیه های بزرگ و شعارهای زنگ تفریح ​​کنند

پیشنهاد کاربران

از نظر عقلی

از لحاظ ذهنی

Intellectually= wisely

بصورت تئوری

از لحاظ تئوری


کلمات دیگر: