کلمه جو
صفحه اصلی

personification


معنی : تجسم شخصیت، همانند دیگری
معانی دیگر : (به ویژه در هنر و ادبیات) انسان انگاری (جانور یا شی)، شخصیت دادن، تجلی، مظهر، تجسم، نماد، پرویزش، تنگیری، تنایش، عین

انگلیسی به فارسی

تجسم شخصیت، عین، همانند دیگری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person considered to be a perfect example or embodiment of some quality or other abstraction.
مترادف: byword, embodiment, epitome, image
مشابه: figure, ideal, incarnation, paradigm, picture, quintessence, realization, type

- He was the personification of humility.
[ترجمه ترگمان] او مظهر تواضع بود
[ترجمه گوگل] او شخصیت فروتنی بود

(2) تعریف: the act or technique of ascribing human attributes to nonhuman or inanimate things.
مشابه: animation, anthropomorphism

(3) تعریف: a representation of a person, as in literature or art, that serves to symbolize or personify some quality or other abstraction.
مشابه: embodiment, figure, image, projection, rendering, representation, symbol

- These figures are personifications of the seven deadly sins.
[ترجمه ترگمان] این مجسمه ها جز هفت گناه مرگبار نیستند
[ترجمه گوگل] این ارقام شخصیت هفت گناه مرگبار است

• act of ascribing human qualities to an inhuman object; embodiment, incarnation; symbol; model, example

مترادف و متضاد

تجسم شخصیت (اسم)
personification

همانند دیگری (اسم)
personification

جملات نمونه

1. he is the personification of honesty
او مظهر درستکاری است.

2. in medieval literature, the personification of animals was customary
در ادبیات قرون وسطی انسان انگاری حیوانات عادی بود.

3. in his poetry, the lion is a personification of pride
در شعر او شیر تنایشی از غرور است.

4. She played a character who was the personification of evil.
[ترجمه ترگمان]او شخصیتی داشت که مظهر شیطان بود
[ترجمه گوگل]او شخصیتی را که شخصیت بد است بازی کرد

5. She was the personification of elegance.
[ترجمه ترگمان]او مظهر آراستگی و آراستگی بود
[ترجمه گوگل]او شخصیت ظرافت بود

6. Santa Claus is the personification of Christmas.
[ترجمه ترگمان] بابانوئل نماد کریسمس - ه
[ترجمه گوگل]بابا نوئل شخصیت کریسمس است

7. He looked the personification of misery.
[ترجمه ترگمان]او مظهر بیچارگی و بدبختی بود
[ترجمه گوگل]او شخصیت بدبختی را نگاه کرد

8. He was usually the personification of kindness.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مظهر مهربانی بود
[ترجمه گوگل]او معمولا شخصیت مهربانی بود

9. He became the personification of the financial excess of the 1980s.
[ترجمه ترگمان]او به شخصیت excess مالی دهه ۱۹۸۰ تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او شخصیت مالی بیش از دهه 1980 شد

10. But I must be clearer what kind of personification this is.
[ترجمه ترگمان]اما باید واضح تر از این باشم که این چه جور موجوداتی است
[ترجمه گوگل]اما من باید واضح تر بگوییم کدام شخصیت این است

11. Personification: e. g. The nutrients are used by the tissues for building and repair.
[ترجمه ترگمان]Personification: e گرم مواد مغذی توسط بافت ها برای تعمیر و نگهداری مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]شخصیت e g مواد مغذی توسط بافت ها برای ساخت و تعمیر استفاده می شود

12. Also shown are Leto and probably Ortygia, the personification of the island of Delos.
[ترجمه ترگمان]همچنین نشان داده می شود که Leto و احتمالا Ortygia، مظهر جزیره رودس هستند
[ترجمه گوگل]همچنین نشان داده شده است Leto و احتمالا Ortygia، شخصیت از جزیره Delos

13. Hera becomes an impartial, giving and destroying, personification of nature at its most hidden.
[ترجمه ترگمان]هرا بی طرف، بخشش و نابود سازی و تجسم طبیعت در most پنهان خود شده است
[ترجمه گوگل]هرا تبدیل به یک بی طرف، دادن و نابود کردن، شخصی سازی طبیعت در آن پنهان ترین

14. Mait had trained him to be the personification of Death, his own private Baron Samedi.
[ترجمه ترگمان]Mait او را آموزش داده بود که مظهر مرگ و Baron private his باشد
[ترجمه گوگل]مایت او را آموزش داده بود تا شخصیت مرگ، خصوصی خود را بارون Samedi

15. Political integrity assumes a particularly deep personification of the community or state.
[ترجمه ترگمان]تمامیت سیاسی بخشی عمیق از جامعه یا دولت را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]یکپارچگی سیاسی یک شخصیت عمیق عمیق از جامعه یا دولت را به خود اختصاص می دهد

In medieval literature, the personification of animals was customary.

در ادبیات قرون وسطی انسان‌انگاری حیوانات عادی بود.


He is the personification of honesty.

او مظهر درستکاری است.


In his poetry, the lion is a personification of pride.

در شعر او شیر تجسمی از غرور است.


پیشنهاد کاربران

آرایه ی تشخیص

آرایه تشخیص - جان بخشی به اشیاء

تجسید - انسان انگاری

جان بخشی


کلمات دیگر: