کلمه جو
صفحه اصلی

courtship


معنی : اظهار عشق، معاشقه
معانی دیگر : دوران عشقبازی یا مهرورزی، دوران نامزدی یا خواستگاری، دوران خواستاری، عشقبازی، نامزدبازی، خواستگاری

انگلیسی به فارسی

اظهار عشق، معاشقه


نگاه کردن، معاشقه، اظهار عشق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process or period of seeking the affection of someone, esp. for the purpose of marriage.
مشابه: suit

(2) تعریف: the attempt to gain anything advantageous from someone, such as approval or favors.

• time of courting; act of courting, wooing
courtship is an activity in which a man and a woman spend a lot of time together, because they are intending to get married; an old-fashioned use.
the courtship of male and female animals is their behaviour before they mate.

مترادف و متضاد

اظهار عشق (اسم)
assault, court, courtship

معاشقه (اسم)
courtship, flirting, love affair

dating, romance


Synonyms: courting, engagement, keeping company, love, lovemaking, pursuit, suit, wooing


جملات نمونه

1. courtship rites
تشریفات خواستگاری

2. their courtship lasted six months and ended in marriage
دوران نامزدی آنها شش ماه طول کشید و منجر به ازدواجشان شد.

3. a whirlwind courtship and marriage
خواستگاری و ازدواج بی تامل و تفکر

4. After a quick courtship they married.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک نامزدی سریع ازدواج کردند
[ترجمه گوگل]پس از یک تمسخر سریع آنها ازدواج کردند

5. After a whirlwind courtship, they married and went to live in Bath.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک دوران نامزدی، ازدواج کردند و رفتند در بث زندگی کنند
[ترجمه گوگل]پس از چرت زدن گردباد، آنها ازدواج کردند و به حمام رفتند

6. After a short courtship, she accepted his marriage proposal.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک عشق بازی کوتاه، او پیشنهاد ازدواج را پذیرفت
[ترجمه گوگل]پس از یک تمسخر کوتاه، او پیشنهاد ازدواج خود را پذیرفت

7. Courtship is somewhat vocal with a lot of displaying by the male.
[ترجمه ترگمان]Courtship تا حدی پر از نمایش و نمایش توسط مردان است
[ترجمه گوگل]Courtship تا حدودی آواز است با بسیاری از نمایش توسط مرد

8. They married after a short courtship.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک دوران نامزدی کوتاه ازدواج کردند
[ترجمه گوگل]پس از استراحت کوتاه، ازدواج کردند

9. They married after a brief courtship.
[ترجمه ترگمان]بعد از یک دوران نامزدی کوتاه با هم ازدواج کردند
[ترجمه گوگل]آنها پس از یک نگاه کوتاه کوتاه ازدواج کردند

10. They went there together during their courtship.
[ترجمه ترگمان]در دوران نامزدی آن ها با هم به آنجا رفتند
[ترجمه گوگل]آنها در خلال نگاه کردن به آنجا رفتند

11. Our long courtship had been conducted mostly by letter.
[ترجمه ترگمان]دوران نامزدی ما عمدتا با نامه صورت گرفته بود
[ترجمه گوگل]نگاه ما به طول عمر بیشتر از طریق نامه بود

12. Though the diplomatic courtship is at an early stage, the Foreign Office is optimistic about such a marriage of convenience.
[ترجمه ترگمان]گرچه دوران نامزدی دیپلماتیک در مرحله اول است، وزارت امور خارجه نسبت به چنین ازدواجی خوش بین است
[ترجمه گوگل]اگرچه تمایز دیپلماتیک در مراحل اولیه است، اما اداره امور خارجه در مورد این نوع ازدواج راحت است

13. When a courtship story goes sour or when it dies, a resource is lost.
[ترجمه ترگمان]وقتی یک داستان عاشقانه تلخ می شود یا وقتی می میرد، یک منبع گم می شود
[ترجمه گوگل]هنگامی که یک داستان معاشقه ترشح می شود یا زمانی که می میرد، یک منبع از بین می رود

14. In their courtship, Joan stressed her good sense and ability to care.
[ترجمه ترگمان]در دوران نامزدی، ژاندارک از حس و توانایی او برای مراقبت تاکید کرد
[ترجمه گوگل]جوآن در نگاه کردن به او، احساس و توانایی او برای مراقبت از او را تحت تأثیر قرار داد

Their courtship lasted six months and ended in marriage.

دوران نامزدی آنها شش ماه طول کشید و منجر به ازدواجشان شد.


پیشنهاد کاربران

رفتار خاص حیوانات برای جفت گیری

( دوره ) نامزدبازی
a period during which a couple develop a romantic relationship, especially with a view to marriage.

آشنایی قبل از ازدواج

جفت گیری کردن حیوانات

courtship ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: جفت جذبی
تعریف: رفتار گونه های مختلف حیوانات و انسان در دورۀ قبل از تولیدمثل ( در حیوانات ) یا در دورۀ پیش از ازدواج ( در انسان ها )


کلمات دیگر: