1. Walk groundly; talk profoundly; drink roundly; sleep soundly.
[ترجمه ادوارد] محکم راه برو؛ عمیق حرف بزن، "می" کم بنوش و با خیال راحت بخواب
[ترجمه ترگمان]تند راه برو، حسابی حرف بزن، رک و رک حرف بزن، راحت بخواب
[ترجمه گوگل]پیاده روی عمیق صحبت عمیق نوشیدنی دور صبح بخیر
2. Though he slept soundly, he awoke instantly.
[ترجمه ترگمان]با اینکه به خواب عمیقی فرورفته بود فورا از خواب پرید
[ترجمه گوگل]اگر چه او صاف خوابید، فورا بیدار شد
3. Duke was soundly defeated in this month's Louisiana governor's race.
[ترجمه ترگمان]دوک در مسابقه فرماندار لوییزیانا در این ماه به شدت شکست خورد
[ترجمه گوگل]دوک به طور صریح در مسابقات فرماندار لوئیزیانا در این ماه شکست خورد
4. The child slept soundly in her cradle.
[ترجمه ترگمان]بچه در گهواره به خواب عمیقی فرو رفت
[ترجمه گوگل]کودک به طور مرتب در گهواره اش خوابید
5. That boy deserves to be soundly thrashed!
[ترجمه ترگمان]این پسر سزاوار کتک خوردن است!
[ترجمه گوگل]این پسر سزاوار است که به طور صحیح تسریع شود!
6. The manager rated him soundly and then dismissed him.
[ترجمه ترگمان]مدیر به آرامی او را برانداز کرد و بعد او را مرخص کرد
[ترجمه گوگل]مدیر او را به طور قابل توجهی ارزیابی کرد و سپس او را رد کرد
7. The baby slept soundly all night.
[ترجمه ترگمان]بچه تمام شب را خوابیده بود
[ترجمه گوگل]کودک در تمام شب به آرامی خوابید
8. Our team was comfortably/easily/soundly beaten in the first round of the competition.
[ترجمه ترگمان]تیم ما در دور اول مسابقه راحت \/ راحت \/ راحت شکست خورد
[ترجمه گوگل]تیم ما در دور اول مسابقه راحت / راحت / صحیح مورد ضرب و شتم قرار گرفت
9. The committee soundly rejected all of the proposed changes.
[ترجمه ترگمان]این کمیته به شدت تمام تغییرات پیشنهادی را رد کرد
[ترجمه گوگل]این کمیته تمام تغییرات پیشنهاد شده را رد کرد
10. The visiting side were soundly thrashed.
[ترجمه ترگمان]در این موقع به شدت کتک مفصلی خورده بودند
[ترجمه گوگل]طرف بازدید کننده به طور قابل ملاحظه ای خالی بود
11. She was too soundly asleep to hear Stefano's return.
[ترجمه ترگمان]او خیلی راحت خوابیده بود که بتواند به برگشتن ایندیا گوش بدهد
[ترجمه گوگل]او خیلی خوابیده بود که می توانست بازگشت استیفانو را ببیند
12. The children were all sleeping soundly.
[ترجمه ترگمان]بچه ها به خواب عمیقی فرورفته بودند
[ترجمه گوگل]بچه ها همه به طور صحیح خواب بودند
13. He has been soundly defeated at chess.
[ترجمه ترگمان]او در شطرنج شکست خورد
[ترجمه گوگل]او در شطرنج به خوبی شکست خورده است
14. He was soundly beaten by his mother.
[ترجمه ترگمان]مادرش او را کتک زده بود
[ترجمه گوگل]او به شدت توسط مادرش مورد ضرب و شتم قرار گرفت
15. Changes must be soundly based in economic reality.
[ترجمه ترگمان]تغییرات باید به شدت براساس واقعیت اقتصادی باشند
[ترجمه گوگل]تغییرات باید بر اساس واقعیت اقتصادی باشد