کلمه جو
صفحه اصلی

lock in

انگلیسی به فارسی

قفل در


دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] قفل کردن همزمان سازی دو نوسان ساز با تزویج آنها به یکدیگر با اعمال پالسهای همزمانی به طوری که بسامدهای آنها برابر با نسبت بسامدهای آنها یک عدد صحیح باشد .

مترادف و متضاد

Fix the value of something potentially variable


پیشنهاد کاربران

سخت درگیر کاری بودن

به خود جذب کردن
در خود حبس کردن

قفل شدگی

در خود نگه داشتن

از بیرون در را روی کسی بستن


an arrangement according to which a person or company is obliged to deal only with a specific company.
a protest demonstration in which a group locks itself within an office or factory.
توافقی که طبق آن شخص یا شرکت موظف است فقط با یک شرکت خاص معامله کند.
تظاهرات اعتراضی که در آن گروهی خود را در داخل یک دفتر یا کارخانه قفل می کند.

تغییرناپذیری

به چنگ آوردن

People are jumping to purchase homes and lock in affordable mortgage rates before they increase.

تمرکز و فوکوس کردن رو چیزی، گیر کردن تو چیزی. . .

جاخوش کردن: این ترجمه در فصل هفتم کتاب سرشت فناوری آمده است.

زندانی کردن ( از طریق قفل کردن درب )
در را به روی کسی قفل کردن


کلمات دیگر: