1. buildings should be integrated with their surroundings
باید ساختمان ها را با محیط آنها تلفیق کرد.
2. Colourful illustrations are integrated into the text.
[ترجمه رضا] توضیحات رنگ بندی شده در متن اضافه شده است.
[ترجمه ترگمان]تصاویر Colourful در متن ادغام می شوند
[ترجمه گوگل]تصاویر رنگی به متن متصل می شوند
3. This is a semiconductor integrated circuit.
[ترجمه ترگمان]این یک مدار مجتمع نیمه هادی می باشد
[ترجمه گوگل]این مدار یکپارچه نیمه هادی است
4. Little drops of the reservoir, integrated with a large warehouse.
[ترجمه ترگمان]قطرات کوچک دریاچه که با یک انبار بزرگ یکپارچه شده بود
[ترجمه گوگل]قطرات کوچکی از مخزن، یکپارچه با یک انبار بزرگ
5. He integrated all their activities into one program.
[ترجمه ترگمان]او تمام فعالیت های آن ها را در یک برنامه ادغام کرد
[ترجمه گوگل]او تمام فعالیت های خود را به یک برنامه درهم آمیخت
6. The committee integrated some of the suggestions into its plan.
[ترجمه ترگمان]این کمیته برخی از پیشنهادها را در طرح خود ادغام کرد
[ترجمه گوگل]این کمیته بعضی از پیشنهادات را در طرح خود تعدیل کرده است
7. We believe that pupils of integrated schools will have more tolerant attitudes.
[ترجمه ترگمان]ما معتقدیم که دانش آموزان مدارس یکپارچه دارای نگرش های بردبار تری خواهند بود
[ترجمه گوگل]ما بر این باوریم که دانش آموزان مدارس یکپارچه نگرش های تحمل بیشتری خواهند داشت
8. The department has successfully integrated new ideas into the traditional course structure.
[ترجمه ترگمان]این بخش با موفقیت ایده های جدید را در ساختار مسیر سنتی ادغام کرده است
[ترجمه گوگل]این اداره با موفقیت ادغام جدیدی را در ساختار دوره سنتی ادغام کرده است
9. He thinks we are living in a fully integrated, supportive society.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند ما در جامعه ای کاملا یکپارچه و حامی زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]او فکر می کند ما در یک جامعه کاملا یکپارچه و حامی زندگی می کنیم
10. The residential blocks were integrated with the rest of the college.
[ترجمه ترگمان]بلوک های مسکونی با بقیه کالج ادغام شدند
[ترجمه گوگل]بلوک های مسکونی با بقیه کالج پیوستند
11. The lower primary pupils are well integrated into the life of the school.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان ابتدایی پایین تر به خوبی در زندگی این مدرسه ادغام شده اند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان پایه ابتدایی به خوبی در زندگی مدرسه ادغام شده اند
12. She holds a large integrated complex spread everywhere in the world.
[ترجمه ترگمان]او مجتمع بزرگی در همه جا در دنیا دارد
[ترجمه گوگل]او دارای یک پیچیده بزرگ یکپارچه گسترش در همه جا در جهان است
13. Semiconductors are used for making integrated circuits and computers.
[ترجمه ترگمان]نیمه هادی ها برای ساخت مدارهای مجتمع و کامپیوترها به کار می روند
[ترجمه گوگل]نیمه هادی ها برای ساخت مدارهای مجتمع و رایانه استفاده می شوند
14. There is, he said, a lack of an integrated national transport policy.
[ترجمه ترگمان]او گفت که وجود یک سیاست حمل و نقل ملی یکپارچه نیست
[ترجمه گوگل]او گفت، عدم وجود یک سیاست حمل و نقل ملی یکپارچه وجود دارد
15. The town's modern architecture is very well integrated with the old.
[ترجمه ترگمان]معماری مدرن شهر به خوبی با معماری قدیمی ادغام شده است
[ترجمه گوگل]معماری مدرن شهر به خوبی با قدیمی ساخته شده است