کلمه جو
صفحه اصلی

placement


معنی : گمارش، کاریابی، تهیه کار
معانی دیگر : تعیین جا، کارگماری، قرار دهی، گذارد، جایگزینی، ترتیب، تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان

انگلیسی به فارسی

تعیین سطح، کاریابی، گمارش، تهیه کار


قرار دادن، گمارش


تهیه کار، کاریابی، تعیین دانش پایه دانشجو از روی امتحان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of placing or state of being placed; location.
مشابه: disposal, disposition, location, position, situation

- the placement of the windows in a room
[ترجمه ترگمان] جابجا کردن پنجره ها در یک اتاق
[ترجمه گوگل] قرار دادن پنجره ها در یک اتاق

(2) تعریف: the act or business of matching people with jobs, homes, or other requested situations.

- the company's office of placement
[ترجمه ترگمان] دفتر کار شرکت
[ترجمه گوگل] دفتر شرکت قرار دادن

• putting, act of laying; appointment, nomination
the placement of someone or something is the act or process of putting them in a particular place or position.
if someone gets a placement, they get a job for a period of time which will give them experience in the work they are training for.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] وضعیت، جایابی

مترادف و متضاد

گمارش (اسم)
assignment, placement

کاریابی (اسم)
placement

تهیه کار (اسم)
placement

جملات نمونه

1. the placement of chairs around the room
قرار دادن صندلی ها در اطراف اتاق

2. the university placement office
اداره ی کاریابی دانشگاه

3. The centre provides a job placement service.
[ترجمه ترگمان]این مرکز خدمات کاریابی را ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]مرکز خدمات شغلی را فراهم می کند

4. The course includes a placement in Year
[ترجمه ترگمان]این دوره شامل یک قرار گیری در سال می شود
[ترجمه گوگل]این دوره شامل قرار دادن در سال است

5. He had a six-month work placement with the Japanese government.
[ترجمه ترگمان]او یک محل کار شش ماهه با دولت ژاپن داشت
[ترجمه گوگل]او مدت شش ماه با دولت ژاپن کار کرده بود

6. I think we can find a placement for you in the accounts department.
[ترجمه ترگمان]فکر کنم بتونیم یه جا برای شما توی بخش حساب پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ما می توانیم یک جایگاه برای شما در بخش حسابداری پیدا کنیم

7. Students are sent out on placement for training.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان برای آموزش به مدرسه فرستاده می شوند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان در محل برای آموزش فرستاده می شوند

8. The treatment involves the placement of twenty-two electrodes in the inner ear.
[ترجمه ترگمان]این درمان شامل تعیین جایگاه بیست و دو الکترود در گوش داخلی است
[ترجمه گوگل]درمان شامل قرار دادن بیست و دو الکترود در گوش داخلی است

9. The children were waiting for placement in a foster care home.
[ترجمه ترگمان]این کودکان در انتظار قرار گرفتن در پرورشگاه یتیمان در انتظار قرار گرفتن هستند
[ترجمه گوگل]کودکان منتظر قرار دادن در یک خانه مراقبت پرستار بودند

10. He scored well in the placement test and was put in the most advanced class.
[ترجمه ترگمان]او در آزمون بازیگری به خوبی بازی کرد و در پیشرفته ترین کلاس قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به خوبی در آزمون جایزه به ثمر رساند و در کلاس پیشرفته قرار گرفت

11. This procedure ensures correct placement of the catheter.
[ترجمه ترگمان]این روش جایابی صحیح of (catheter)را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]این روش تضمین درستی قرار دادن کاتتر را فراهم می کند

12. Employment opportunities should be better in private placement firms than in State job service centers.
[ترجمه ترگمان]فرصت های اشتغال باید در شرکت های کاریابی خصوصی بهتر از مراکز خدمات دولتی باشند
[ترجمه گوگل]فرصت های شغلی باید در بنگاه های خصوصی خصوصی بهتر از مراکز خدمات شغلی دولتی باشد

13. Placement of large bore plastic biliary stents was a good initial treatment for cholangitis or jaundice when present.
[ترجمه ترگمان]قرار دادن of (stents پلاستیکی)بزرگ، یک درمان اولیه خوب برای cholangitis یا یرقان بود که در حال حاضر وجود دارد
[ترجمه گوگل]قرار دادن سونهای مجاری ادراری پلاستیک بزرگ، یک درمان اولیه مناسب برای کلانژیت یا زردی بود

14. All of these factor into the correct placement of the acupuncture needles.
[ترجمه ترگمان]همه این فاکتورها به جای درست کردن سوزن های طب سوزنی در نظر گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]همه این عوامل را در جای درست قرار دادن سوزن طب سوزنی

15. The placement of the buttons and knobs in the car is well thought out.
[ترجمه ترگمان]جای دادن دکمه ها و دستگیره های در اتومبیل خوب است
[ترجمه گوگل]قرار دادن دکمه ها و دستگیره ها در ماشین به خوبی درک شده است

the placement of chairs around the room

قرار دادن صندلی‌ها در اطراف اتاق


the university placement office

اداره‌ی کاریابی دانشگاه


پیشنهاد کاربران

جایگذاری

دوره ی کارآموزی

جایگذاری، چینش

جایگزینی

تعیین سطح

product placement:
چینش محصول

تعیین
( تعیین شغل :Job placement )

جای گیری

جایابی

جادهی

جا دادن ( از نظر خونه و کار )

جا نمایی

کاریابی

آرایش، چیدمان

جانمایی ( کاربرد در دیتا سنتر )

جایگاه

ازمایشی سر کار رفتن

جاش

جای اون چیز

جایگاهش

جا انداختن ( مثلا جا انداختن کالا یا خدمتی در بازار )

جایگذاری کردن، قرار دادن، تعیین کردن

استقرار ( در مهندسی عمران )


کلمات دیگر: