کلمه جو
صفحه اصلی

mimic


معنی : مقلد، دست انداختن تقلیدی، تقلید کردن، مسخرگی کردن
معانی دیگر : نمودین، دروغی، ساختگی، وانمودشده، (معمولا برای دست انداختن) تقلید (کسی را) درآوردن، ادای کسی را درآوردن، والوچیدن، همانند شدن با، همگون شدن، تطابق پیدا کردن با، تقلیدگر، وانماگر، متمایل به تقلید (از دیگران و غیره)، وابسته به تقلید، تقلیدی، وانمودین، وانمایانه، وانمودگر، اداگر، والوچگر

انگلیسی به فارسی

تقلید کردن، مسخرگی کردن، دست انداختن تقلیدی


تقلید کردن، مقلد، دست انداختن تقلیدی، مسخرگی کردن


انگلیسی به انگلیسی

• pantomimist; one who is clever at imitation
imitate, copy or resemble closely; imitate in an offensive manner, ape
imitative, simulated; being a reproduction; of the nature of mimicry
if you mimic someone's actions or voice, you imitate them in an amusing or entertaining way.
a mimic is a person who is able to mimic people.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] می میک مخفف برنامه microwave/ millimeter wave monolithic integarated که در اداره دفاع آمریکا برای تشویق به تولید اقتصادی مدارهای ریز موج گالیم آرسنیدی (GaAs ) در کاربردهای دفاعی آغاز شد. برنامه صنعتی معادل با ریز موج گالیم آرسنیدی برنامه VHSIC است .
[ریاضیات] تقلید کردن

مترادف و متضاد

مقلد (اسم)
zany, mimic, clown, mime, emulator, imitator, merry-andrew

دست انداختن تقلیدی (اسم)
mimic

تقلید کردن (فعل)
assume, simulate, imitate, mimic, emulate, pattern

مسخرگی کردن (فعل)
mimic, buffoon, clown

person who imitates


Synonyms: actor, caricaturist, comedian, copycat, imitator, impersonator, impressionist, mime, mummer, parodist, parrot, performer, playactor, player, thespian, trouper


imitate, mock


Synonyms: act, ape, burlesque, caricature, copy, copycat, ditto, do, do like, echo, enact, fake, go like, impersonate, look like, make believe, make fun of, make like, mime, mirror, pantomime, parody, parrot, perform, personate, play, resemble, ridicule, sham, simulate, take off, travesty


جملات نمونه

to mimic the accent of a Kashani man

تقلید لهجه‌ی یک مرد کاشی را درآوردن


He could mimic his boss well.

او می‌توانست خوب ادای رئیسش را درآورد.


1. mimic tears
اشک های وانمودشده

2. the mimic spears of the opera stage
نیزه های دروغی (ساختگی) صحنه ی اپرا

3. to mimic the accent of a kashani man
تقلید لهجه ی یک مرد کاشی را درآوردن

4. he could mimic his boss well
او می توانست خوب ادای رئیسش را درآورد.

5. some animals mimic their environment
برخی حیوانات با محیط خود همگون می شوند.

6. The computer model is able to mimic very closely the actions of a golfer.
[ترجمه شیما] مدل کامپیوتر مذکور قادر به تقلید اکثر اعمال یک گلف باز است
[ترجمه ترگمان]مدل کامپیوتری قادر به تقلید از اقدامات یک گلف باز است
[ترجمه گوگل]مدل کامپیوتری قادر به تقلید از اقدامات یک گلف باز است

7. He could mimic all the teachers' accents.
[ترجمه ترگمان]او می توانست همه اساتید را تقلید کند
[ترجمه گوگل]او می تواند تمام لهجه های معلمان را تقلید کند

8. She was a splendid mimic and loved to imitate Winston Churchill.
[ترجمه ترگمان]تقلید می کرد و از ین ستون چرچیل خوشش می آمد
[ترجمه گوگل]او یک تقلید پر زرق و برق بود و دوست داشت وینستون چرچیل را تقلید کند

9. The symptoms of hyperventilation can mimic all the symptoms of anxiety and chronic stress.
[ترجمه فرهاد] علائم نفس نفس زدن می تواند از نشانه های اضطراب و استرس مزمن باشد
[ترجمه ترگمان]علایم of می توانند همه نشانه های اضطراب و استرس مزمن را تقلید کنند
[ترجمه گوگل]علائم hyperventilation می تواند تمام علائم اضطراب و استرس مزمن را تقلید کند

10. Neural networks are computer systems which mimic the workings of the brain.
[ترجمه ترگمان]شبکه های عصبی سیستم های کامپیوتری هستند که عملکرد مغز را تقلید می کنند
[ترجمه گوگل]شبکه عصبی سیستم کامپیوتری است که عملکرد مغز را تقلید می کند

11. Designing silicon chips to mimic human organs sounds fanciful.
[ترجمه ترگمان]استفاده از تراشه های سیلیکونی برای تقلید از اندام های انسان، عجیب به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]ساخت تراشه های سیلیکونی به منظور تقلید از ارگان های انسان به نظر می رسد فریبنده است

12. He could mimic anybody.
[ترجمه ترگمان] اون میتونه هر کسی رو تقلید کنه
[ترجمه گوگل]او می تواند کسی را تقلید کند

13. She learned to mimic at the age of five.
[ترجمه ترگمان]یاد گرفت که در پنج سالگی از او تقلید کند
[ترجمه گوگل]او در سن پنج سالگی تقلید کرد

14. Europe should not try to mimic Japan: we have to find our own path to successful modernisation.
[ترجمه ترگمان]اروپا نباید سعی کند از ژاپن تقلید کند: ما باید مسیر خود را برای پیشرفته سازی موفقیت آمیز بیابیم
[ترجمه گوگل]اروپا نباید سعی کند تقلید از ژاپن: ما باید مسیر خود را برای مدرنیزاسیون موفقیت آمیز پیدا کنیم

15. In a mirage the desert will mimic a lake.
[ترجمه فرهاد] در سراب بیابان به شکل دریاچه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]صحرا در سرابی از دریاچه تقلید خواهد کرد
[ترجمه گوگل]در یک معبد بیابان یک دریاچه را تقلید می کند

16. The robot was programmed to mimic a series of human movements.
[ترجمه ترگمان]ربات برای تقلید از مجموعه ای از حرکات انسان برنامه ریزی شده بود
[ترجمه گوگل]این ربات برای تسخیر مجموعه ای از جنبش های انسانی برنامه ریزی شده بود

mimic tears

اشکهای وانمودشده


the mimic spears of the opera stage

نیزه‌های دروغی (ساختگی) صحنه‌ی اپرا


Some animals mimic their environment.

برخی حیوانات با محیط خود همگون می‌شوند.


پیشنهاد کاربران

ادای کسی را در آوردن

تقلیدکار


میمون : پیشوند Mimeo یا mimo به معنی imitate ( تقلید کردن ) است. واژه میمیک ( mimic ) هم از همین ریشه است؛ یعنی شکل کلی صورت از چه الگویی تقلید می کند.

�تقلید کار میمونه/میمونه جزو حیوونه!� )

میمون
به نظر می رسد این واژه هم خانواده همان واژه mimeo در انگلیسی باشد و البته احتمالاً این واژه نیز مانند بسیاری از واژه ها است که در طول تاریخ از یک منشأ یکسان نشأت گرفته اند. همانطور که می دانید بسیاری از زبان ها جدشان یکی است و بنابراین لغاتی داریم که در زبان هایی مثل انگلیسی، هندی، عربی، فارسی و. . . فقط با کمی تفاوت در تلفظ به شکل یکسانی وجود دارند. ( مانند واژه �ایمن� که در بسیاری از زبان ها به همین معنی با کمی تفاوت در تلفظ استفاده می شود )

شبیه بودن

if an animal mimics something, it looks or sounds very like it:

a fly whose size and colour exactly mimics that of the wasp
مگسی که اندازه و رنگ آن دقیقاً شبیه زنبور است

( لانگمن )

mimique ( فرانسوی ) : تغییر حرکات چهره و صورت ـ با تغییر حرکات صورت مطلبی را بیان کردن

تقلید کردن

شبیه سازی

mimic ( verb ) = ادای کسی را در آوردن ( جهت شوخی و تمسخر ) ، تقلید کردن

Definition =کپی برداری یک عمل ، کپی کردن نحوه گفتار یا رفتار شخصی ، به ویژه برای خنداندن مردم ، یا رفتار یا عملکرد آنها دقیقاً به همان روشی که چیزی یا شخص دیگر ی دارد.

مترادف : imitate

مثال :
I can mimic my boss well.
من به خوبی می توانم ادای رئیسم را در بیاورم.

mimic ( noun ) = مقلد، تقلید گر

مثال :
She is a great mimic.
او مقلد بسیار خوبی است

mimic that of sth
خود را شبیه چیزی نشان دادن
one of the GERD symptom is chest pain which can mimic that of angina

ادای کسی را درآوردن , تقلید کردن ؛ تقلید کننده

# She could mimic his boss perfectly
# He could mimic all the teachers' accents
# Some animals mimic their environment
# The robot was programmed to mimic a series of human movements
# She's a brilliant mimic

الگو قرار دادن
e. g. your child will observe and mimic these cautious and hesitant behavior.

در برق و رایانه
تقلید کردن, مدل کامپیوتر مذکور قادر به تقلید اکثر اعمال یک گلف باز است


کلمات دیگر: