صرف شده است، خرج کردن، صرف کردن، مصرف کردن
expended
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. the time and energy i have expended in writing this book
زمان و نیرویی که صرف نگارش این کتاب کرده ام
2. the social services upon which public revenue is expended
درآمدهای عمومی که خرج خدمات اجتماعی می شود
پیشنهاد کاربران
گسترش یافت
کلمات دیگر: