کلمه جو
صفحه اصلی

concerted


معنی : باهم، هم نوا
معانی دیگر : هماهنگ، مشترک، جمعی، مجتمعا، موزون

انگلیسی به فارسی

مجتمعاً، باهم، موزون، هم‌نوا


هماهنگ، هم نوا، باهم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: concertedly (adv.)
(1) تعریف: designed or devised by consensus or agreement.
مترادف: consensual
متضاد: unilateral
مشابه: cooperative, coordinative, joint, mutual, unanimous

(2) تعریف: executed or performed together.
مترادف: concurrent, conjoint, cooperative, joint, synchronous
متضاد: independent, individual
مشابه: synchronized, synergetic

• planned, devised; arranged by agreement; concentrated, intensive
a concerted action is done by several people together.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] همزمان

مترادف و متضاد

باهم (صفت)
concerted

هم نوا (صفت)
concordant, homophonic, unisonant, unisonous, concerted, symphonic, symphonious

coordinated


Synonyms: agreed upon, collaborative, combined, joint, mutual, planned, prearranged, united


Antonyms: disarranged, disordered, disorganized, separate, uncoordinated


جملات نمونه

1. the concerted effort of all citizens
کوشش هماهنگ همه ی شهروندان

2. The richer countries of the world should take concerted action to help the poorer countries.
[ترجمه ترگمان]کشورهای ثروتمند جهان باید اقدام های لازم برای کمک به کشورهای فقیر انجام دهند
[ترجمه گوگل]کشورهای ثروتمند جهان باید اقدامات هماهنگ برای کمک به کشورهای فقیرتر انجام دهند

3. The D-Day invasion was a concerted exercise by the armed forces of Britain, the US and Canada.
[ترجمه ترگمان]تهاجم د روز یک تمرین هماهنگ توسط نیروهای مسلح بریتانیا، ایالات متحده و کانادا بود
[ترجمه گوگل]تهاجم D-Day یک تمرین هماهنگ توسط نیروهای مسلح انگلیس، آمریکا و کانادا بود

4. There has been a concerted campaign against the proposals.
[ترجمه ترگمان]یک مبارزه هماهنگ علیه این پیشنهادها صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]یک مبارزه هماهنگ با این پیشنهادها صورت گرفته است

5. She has begun to make a concerted effort to find a job.
[ترجمه ترگمان]او شروع به تلاش هماهنگ برای پیدا کردن یک شغل کرده است
[ترجمه گوگل]او شروع به تلاش هماهنگ برای پیدا کردن یک کار کرده است

6. He's making a concerted effort to improve his appearance.
[ترجمه ترگمان]او تلاش متمرکزی کرد تا ظاهر او را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]او یک تلاش هماهنگ برای بهبود ظاهر خود می کند

7. We need to make a concerted effort to finish on time.
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاش هماهنگ کنیم تا به موقع تمام شود
[ترجمه گوگل]ما نیاز به تلاش هماهنگ برای به پایان برساند در زمان

8. Jack has made a concerted effort to improve his behaviour.
[ترجمه ترگمان]جک تلاش متمرکزی کرد تا رفتار او را بهبود بخشد
[ترجمه گوگل]جک یک تلاش هماهنگ برای بهبود رفتار او انجام داده است

9. But a concerted effort has begun to improve the quality of the urban air.
[ترجمه ترگمان]اما تلاش هماهنگ برای بهبود کیفیت هوای شهری آغاز شده است
[ترجمه گوگل]اما یک تلاش هماهنگ برای بهبود کیفیت هوای شهر آغاز شده است

10. Libraries have made a concerted effort to attract young people.
[ترجمه ترگمان]کتابخانه ها تلاش متمرکزی برای جذب جوانان انجام داده اند
[ترجمه گوگل]کتابخانه ها یک تلاش هماهنگ برای جذب جوانان انجام داده اند

11. With one concerted effort, they heaved the boar out of the water and up on to the bank.
[ترجمه ترگمان]با یک تلاش حساب شده، گراز را از آب بیرون کشیدند و به ساحل رفتند
[ترجمه گوگل]با یک تلاش هماهنگ، آنها گراز را از آب بیرون آوردند و به سمت بانک رفتند

12. However, with a concerted effort, this research could be completed within 2 years.
[ترجمه ترگمان]با این حال، با یک تلاش هماهنگ، این تحقیق می تواند ظرف ۲ سال تکمیل شود
[ترجمه گوگل]با این وجود، با تلاش هماهنگ، این تحقیق می تواند ظرف 2 سال تکمیل شود

13. As part of a concerted effort to reinvigorate residential communities, 000 new houses have sprung up since 1990.
[ترجمه ترگمان]از سال ۱۹۹۰، به عنوان بخشی از یک تلاش هماهنگ برای شدت بخشیدن به جوامع مسکونی، از سال ۱۹۹۰ آغاز به کار کرده اند
[ترجمه گوگل]به عنوان بخشی از یک تلاش هماهنگ برای جلب مجدد جوامع مسکونی، هزار خانه های جدید از سال 1990 تا کنون رشد کرده است

14. Leicester, scoring only once more despite concerted attacks, were left to ponder on what might have been.
[ترجمه ترگمان]لس تر، که تنها یک بار دیگر با وجود حملات هماهنگ، امتیاز کسب کرده بود، برای تفکر در مورد آنچه که ممکن بود باشد، باقی ماند
[ترجمه گوگل]لستر، تنها با در نظر گرفتن حملات هماهنگ تنها یک بار گلزنی کرد، در مورد آنچه که ممکن بود بوده است

15. There should be a concerted programme to change the knife-carrying ethos in schools.
[ترجمه ترگمان]باید یک برنامه هماهنگ برای تغییر اخلاق در مدارس وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]باید یک برنامه هماهنگ برای تغییر رفتار اخلاقی چاقو در مدارس وجود داشته باشد

the concerted effort of all citizens

کوشش هماهنگ همه‌ی شهروندان


پیشنهاد کاربران

همه جانبه

concerted efforts were made to promote cars
جدی، مجدانه، مصمم و قاطعانه

concerted effort
تلاش مصرانه
مثال:
My resolution for the New Year is to make a more concerted effort to put others first



کلمات دیگر: