کلمه جو
صفحه اصلی

undergone

انگلیسی به فارسی

قسمت سوم فعل Undergo


تحت، تحمل کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن


انگلیسی به انگلیسی

Simple Past: underwent


پیشنهاد کاربران

متحمل شدن
She has reportedly undergone the surgeries to mimic Angelina گزارش شده که او تحت عمل جراحی هایی قرار گرفته است تا بدل آنجلینا شود

دچار

Has undergone sth
چیزی را پشت سر گذاشته است

دستخوش . . . شدن

متحمل شدن
زیر بار . . . . . . . . . بودن
In his adolescent years, the candidate claimed , he had undergone many hardship


کلمات دیگر: