کلمه جو
صفحه اصلی

slated


معنی : میله میله

مترادف و متضاد

میله میله (صفت)
slated, trabecular, trabeculate

جملات نمونه

1. the elections are slated for next fall
انتخابات قرار است در پاییز آینده انجام شود.

2. the party has slated its candidates
حزب فهرست نامزدهای انتخاباتی خود را اعلام کرد.

3. a new car factory is slated for kashan
یک کارخانه ی جدید اتومبیل سازی برای کاشان برنامه ریزی شده است.

پیشنهاد کاربران

مقرر، برنامه ریزی شده


کلمات دیگر: