کلمه جو
صفحه اصلی

in unison


1- (دارای دونت مشابه و همزمان) همنوا، با همنوایی 2- (قطعه ی موسیقی - در حالی که همه ی خوانندگان و نوازندگان بخش معینی رابا هم اجرا می کنند) همنوا، هم صدا، هم آواز، 3- (مجازی) همدل و همصدا، متفق القول، همه باهم، متحدالقول

انگلیسی به فارسی

در هماهنگی


انگلیسی به انگلیسی

• together, at once, simultaneously

جملات نمونه

1. 'Good morning!' the kids replied in unison.
[ترجمه ترگمان]صبح به خیر! بچه ها با هم گفتند:
[ترجمه گوگل]'صبح بخیر!' بچه ها به طور مشترک جواب دادند

2. The last verse will be sung in unison.
[ترجمه ترگمان]آخرین شعر با هم هماهنگ خواهد شد
[ترجمه گوگل]آخرین آیه در هم خواننده خواهد بود

3. The students gave him a rapturous welcome, chanting in unison: "We want the king!".
[ترجمه ترگمان]دانشجویان به او خوش آمد گفتند و با هم گفتند: شاه را می خواهیم! \" \"
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به او خوشامدگویی می دادند و شعار می دادند: «ما پادشاه را می خواهیم»

4. 'Good morning, Mrs Crawford,' the children shouted in unison.
[ترجمه ترگمان]بچه ها با هم گفتند: صبح به خیر، خانم کرافرد
[ترجمه گوگل]'صبح به خیر، خانم کرافورد،' بچه ها در هم شکسته بودند

5. Try to sing in unison if you can.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید همزمان با هم آواز بخوانید
[ترجمه گوگل]اگر می توانید سعی کنید با هم در میان بگذارید

6. 7000 pairs of hands clapped in unison to the song.
[ترجمه ترگمان]۷۰۰۰ جفت دست، هماهنگ با آهنگ کف زدند
[ترجمه گوگل]7000 جفت دست به طور مشترک به آهنگ آواز خواندن

7. The international community is ready to work in unison against him.
[ترجمه ترگمان]جامعه بین المللی آماده است تا به طور هماهنگ علیه او کار کند
[ترجمه گوگل]جامعه بین المللی آماده است تا در برابر او علیه او کار کند

8. The banks have acted in unison with the building societies in lowering interest rates.
[ترجمه ترگمان]بانک ها به طور هماهنگ با جوامع ساختمانی در کاهش نرخ بهره عمل کرده اند
[ترجمه گوگل]بانک ها در کاهش نرخ بهره به طور همزمان با جوامع ساختمان فعالیت می کنند

9. Michael and the landlady nodded in unison.
[ترجمه ترگمان]میخائیل و زن کاروانسرا دار سر تکان دادند
[ترجمه گوگل]مایکل و همسرش در هم شکسته اند

10. Management and workers must act in unison to compete with foreign business.
[ترجمه ترگمان]مدیریت و کارگران باید هماهنگ عمل کنند تا با تجارت خارجی رقابت کنند
[ترجمه گوگل]مدیریت و کارگران باید به طور همزمان با کسب و کار خارجی رقابت کنند

11. The governments acted in unison to combat terrorism.
[ترجمه ترگمان]دولت ها با یکدیگر هماهنگ بودند تا با تروریسم مبارزه کنند
[ترجمه گوگل]دولت ها برای مبارزه با تروریسم عمل می کردند

12. They ran together, their legs moving in unison.
[ترجمه ترگمان]همه با هم می دویدند و پاهایشان با هم هماهنگ می شدند
[ترجمه گوگل]آنها با هم فرار کردند، پاهایش متحرک بودند

13. Bassoons, on the other hand, when used in unison with trombones tend to dull their brilliance.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، از طرف دیگر، هنگامی که به طور هماهنگ با ترومبون مورد استفاده قرار می گرفت، همیشه درخشندگی و درخشش خود را از دست می داد
[ترجمه گوگل]باقیمانده، از سوی دیگر، هنگامی که با ترومبون ها به طور همزمان استفاده می شود، درخشندگی خود را از دست می دهند

14. Then the prow guns of the Adorno spoke in unison with those of her poop.
[ترجمه ترگمان]سپس توپ های دماغه قایق به صدا در آمدند و هماهنگ با آن دو شماره دو پی به صحبت پرداختند
[ترجمه گوگل]سپس اسلحه های اسلحه آدورنو در ارتباط با اسلحه او صحبت کرد

15. Instead our heads turned in unison towards the dancers, among whom battle seemed already to have started.
[ترجمه ترگمان]به جای این که سر ما با یکدیگر به سوی رقاص رقاص حرکت کنند، در میان ایشان به نظر می رسید که در میان ایشان پیکار آغاز شده است
[ترجمه گوگل]در عوض، سرهایمان به سمت رقصنده های متحدانه تبدیل شده اند، که در میان آنها نبرد شروع به کار کرد

پیشنهاد کاربران

به اتفاق، هم آهنگ، هماهنگ، هم نوا

"باهم" هم معنی میده


کلمات دیگر: