مسحور کردن، مجذوب کردن، (با سحر و جادو یا زیبایی) شیفته کردن، واله کردن، بوجداوردن، ازخودبیخودکردن، درحال جذبه انداختن
enrapture
مسحور کردن، مجذوب کردن، (با سحر و جادو یا زیبایی) شیفته کردن، واله کردن، بوجداوردن، ازخودبیخودکردن، درحال جذبه انداختن
انگلیسی به فارسی
فریفته کردن، مجذوب کردن، (با سحر و جادو یا زیبایی) شیفته کردن، واله کردن
غرق شدن
انگلیسی به انگلیسی
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: enraptures, enrapturing, enraptured
مشتقات: enraptured (adj.), enrapturedly (adv.)
حالات: enraptures, enrapturing, enraptured
مشتقات: enraptured (adj.), enrapturedly (adv.)
• : تعریف: to cause to be in rapture or to be ecstatically joyful.
• متضاد: appall
• مشابه: entrance, ravish, transport
• متضاد: appall
• مشابه: entrance, ravish, transport
- The impassioned words of the charismatic preacher enraptured his listeners.
[ترجمه ترگمان] سخنان پرشور واعظ charismatic شنوندگان را به وجد می آورد
[ترجمه گوگل] سخنان مشتاق واعظی کاریزماتیک شنوندگانش را غافلگیر کرد
[ترجمه گوگل] سخنان مشتاق واعظی کاریزماتیک شنوندگانش را غافلگیر کرد
- The creation of this glorious music enraptured the composer.
[ترجمه ترگمان] آفرینش این موسیقی پرشکوه آهنگساز را به وجد می آورد
[ترجمه گوگل] ایجاد این موسیقی باشکوه آهنگساز را غافلگیر کرد
[ترجمه گوگل] ایجاد این موسیقی باشکوه آهنگساز را غافلگیر کرد
• excite, delight, fill with happiness
مترادف و متضاد
captivate
Synonyms: allure, attract, beguile, bewitch, charm, delight, elate, enamor, enchant, enthrall, entrance, fascinate, gladden, gratify, please, ravish, rejoice, score, send, spellbind, transport
Antonyms: disgust, displease, offend, repel
جملات نمونه
1. The audience was enraptured by her beautiful voice.
[ترجمه ترگمان]صدای زیبایش به وجد آمده بود
[ترجمه گوگل]مخاطب با صدای زیبای او غرق شد
[ترجمه گوگل]مخاطب با صدای زیبای او غرق شد
2. The place at once enraptured me.
[ترجمه ترگمان]جایی که روزگاری مرا شیفته خود کرده بود
[ترجمه گوگل]محل یک بار من را غرق کرد
[ترجمه گوگل]محل یک بار من را غرق کرد
3. We were enraptured by the view of the mountains.
[ترجمه ترگمان]از منظره کوهستان به وجد آمده بودیم
[ترجمه گوگل]ما با دیدگاه کوه ها روبرو شدیم
[ترجمه گوگل]ما با دیدگاه کوه ها روبرو شدیم
4. The orchestra played before an enraptured audience.
[ترجمه ترگمان]ارکستر در مقابل حضار enraptured می نواخت
[ترجمه گوگل]ارکستر قبل از یک مخاطب غریبه بازی کرد
[ترجمه گوگل]ارکستر قبل از یک مخاطب غریبه بازی کرد
5. They were enraptured to meet the great film star.
[ترجمه ترگمان]آن ها از دیدن ستاره بزرگ فیلم خوشحال شدند
[ترجمه گوگل]آنها برای دیدار با ستاره بزرگ فیلم غافلگیر شدند
[ترجمه گوگل]آنها برای دیدار با ستاره بزرگ فیلم غافلگیر شدند
6. They were enraptured to meet the great singer.
[ترجمه ترگمان]آن ها از دیدن این خواننده بزرگ خوشحال شدند
[ترجمه گوگل]آنها برای دیدار با خواننده بزرگ غافلگیر شدند
[ترجمه گوگل]آنها برای دیدار با خواننده بزرگ غافلگیر شدند
7. I was enraptured by her singing.
[ترجمه ترگمان]من شیفته آواز او بودم
[ترجمه گوگل]من آواز خویش را غافلگیر کردم
[ترجمه گوگل]من آواز خویش را غافلگیر کردم
8. The audience was enraptured by the young soloist's performance.
[ترجمه ترگمان]حضار از عملکرد جوانان شیفته و فریفته شدند
[ترجمه گوگل]تماشاچیان توسط عملکرد سازهای جوان غافلگیر شدند
[ترجمه گوگل]تماشاچیان توسط عملکرد سازهای جوان غافلگیر شدند
9. He was enraptured that she had smiled at him.
[ترجمه ترگمان]خوشحال بود که به او لبخند زده است
[ترجمه گوگل]او غافلگیر شد که او را به او لبخند زده بود
[ترجمه گوگل]او غافلگیر شد که او را به او لبخند زده بود
10. Immediately afterwards, she listens enraptured to the almost musical sound of the telegraph wires that only she is capable of hearing.
[ترجمه ترگمان]بلافاصله بعد از آن که صدای ضبط تلگراف را شنید، صدای almost تلگراف را شنید که تنها او قادر به شنیدن صدای موسیقی بود
[ترجمه گوگل]بلافاصله پس از آن، او را به صدای تقریبا موسیقی از سیم های تلگراف، که تنها قادر به شنیدن آن است، گوش می دهد
[ترجمه گوگل]بلافاصله پس از آن، او را به صدای تقریبا موسیقی از سیم های تلگراف، که تنها قادر به شنیدن آن است، گوش می دهد
11. The starred delights will enrapture my soul to insanity.
[ترجمه ترگمان]این لذت starred روح مرا به جنون می کشاند
[ترجمه گوگل]لذت های ستاره دار روح من را به دیوانگی خفه می کند
[ترجمه گوگل]لذت های ستاره دار روح من را به دیوانگی خفه می کند
12. Yearning for a long enrapture you yesterday and the longing for a beautiful future.
[ترجمه ترگمان]آرزو داشتم که آرزوی آینده ای دور از سعادت و آرزوی آینده ای زیبا را داشته باشم
[ترجمه گوگل]آرزوی یک دیکتاتوری طولانی و آرزو برای یک آینده زیبا
[ترجمه گوگل]آرزوی یک دیکتاتوری طولانی و آرزو برای یک آینده زیبا
13. There are all kinds of varieties of flower vases, wall paintings, statues, ferns, etc., and its exquisite workmanship and unique style has won friends at home and abroad enrapture click one's tongue.
[ترجمه ترگمان]انواع مختلفی از انواع گل، نقاشی دیواری، مجسمه، سرخس ها و غیره وجود دارد و سبک عالی و سبک منحصر به فرد آن در خانه و خارج از کشور دوست شده است
[ترجمه گوگل]انواع مختلف گلدان گل، نقاشی های دیواری، مجسمه ها، سرخسها و غیره وجود دارد، و کارکرد نفیس آن و سبک منحصر به فرد، دوستان خود را در خانه و خارج از کشور به دست آورده است
[ترجمه گوگل]انواع مختلف گلدان گل، نقاشی های دیواری، مجسمه ها، سرخسها و غیره وجود دارد، و کارکرد نفیس آن و سبک منحصر به فرد، دوستان خود را در خانه و خارج از کشور به دست آورده است
14. Send your holy angels to fan the flames of this love, that it may enrapture my heart and make my consecration fruitful.
[ترجمه ترگمان]فرشتگان مقدس خود را بفرست تا آتش عشق این عشق را fan، که ممکن است قلبم را بشکند و consecration را به ارمغان بیاورد
[ترجمه گوگل]فرشتگان مقدس خود را برای فاش کردن شعله های این عشق ارسال کنید، که ممکن است قلب من را از بین ببرد و محبت من را پربار کند
[ترجمه گوگل]فرشتگان مقدس خود را برای فاش کردن شعله های این عشق ارسال کنید، که ممکن است قلب من را از بین ببرد و محبت من را پربار کند
Enraptured, they gazed at the beautiful girl.
آنان با شیفتگی به دختر زیبا نگاه میکردند.
پیشنهاد کاربران
مجذوب شدن، پر از شور و شعف شدن
To fill with delight
To be charmed
I was enraptured by his charming voice
To fill with delight
To be charmed
I was enraptured by his charming voice
کلمات دیگر: