کلمه جو
صفحه اصلی

pinhead


معنی : سر سنجاق، چیز کوچک و ناچیز
معانی دیگر : (سوزن ته گرد) ته سوزن (که قلمبه است)، هر چیز کوچک و کم اهمیت، کم، ناچیز، (به اندازه ی یک) سر سوزن

انگلیسی به فارسی

سر سنجاق، چیز کوچک و ناچیز


سرنشین، سر سنجاق، چیز کوچک و ناچیز


انگلیسی به انگلیسی

• stupid person, silly person, fool (slang)
a pinhead is a small metal or plastic ball on the end of a pin.
if you refer to someone as a pinhead, you think that they are stupid; an informal use.

مترادف و متضاد

سر سنجاق (اسم)
pinhead

چیز کوچک و ناچیز (اسم)
pinhead

جملات نمونه

1. Use morning and/or night and dot a pinhead amount underneath and around the outside edge.
[ترجمه ترگمان]از صبح و \/ یا شب استفاده کنید و مقدار pinhead زیر و اطراف لبه بیرونی قرار دهید
[ترجمه گوگل]از صبح و / یا شب استفاده کنید و مقدار مچ پا را در زیر و در اطراف لبه بیرونی قرار دهید

2. The computer will ultimately collapse to a pinhead that can respond tO the human vOice.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر نهایتا به a تبدیل خواهد شد که می تواند به the انسان واکنش نشان دهد
[ترجمه گوگل]در نهایت کامپیوتر به یک سر و صدا متصل می شود که می تواند بر روی vOice انسان پاسخ دهد

3. Only that pinhead J. D. Hayworth has remained a loyal lackey.
[ترجمه ترگمان]فقط آن pinhead جی د Hayworth به صورت نوکری وفادار مانده است
[ترجمه گوگل]تنها جادوگر J D Hayworth جورجیا وفادار مانده است

4. Grains the size of a pinhead are ideal.
[ترجمه ترگمان]دانه ها اندازه یک pinhead ایده آل هستند
[ترجمه گوگل]دانه های اندازه پین ​​هیدرولیکی ایده آل هستند

5. The doctor fastens the pinhead with rubberized fabric.
[ترجمه ترگمان]دکتر the را با پارچه rubberized مقایسه کرد
[ترجمه گوگل]دکتر سرپوش را با پارچه لاستیکی پیچیده می کند

6. The woman is such a pinhead. Not a brain in her head.
[ترجمه ترگمان] اون زن خیلی کله خره نه یه مغز تو سرش
[ترجمه گوگل]زن چنین سرشاخه ای است یک مغز در سرش نیست

7. A pinhead is the head of a pin.
[ترجمه ترگمان] یه احمق سر یه سنجاق - ه
[ترجمه گوگل]سرنشین سر یک پین است

8. In electronics, the unidirectional, pinhead electron stream generated by the cathode gun in a CRT.
[ترجمه ترگمان]در الکترونیک، جریان الکترون تک بعدی و تک جهته توسط تفنگ کاتد در a ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]در الکترونیک، جریان الکترونی منحنی دو طرفه تولید شده توسط تفنگ کاتدی در CRT

9. Why does the pinhead of infusion unplug after coming out, remain without blood from blood - vessel?
[ترجمه ترگمان]چرا بوی تزریق بعد از بیرون آمدن از بیرون، بدون خون از عروق باقی می ماند؟
[ترجمه گوگل]چرا سر و صدای انفوزیون پس از خروج از برق خارج می شود، بدون خون از خون باقی می ماند؟

10. One pinhead of the pufferfish poison is sufficient to kill a full grown adult male human.
[ترجمه ترگمان]یکی از the سمی کافی است که یک انسان بالغ را بکشد
[ترجمه گوگل]یک قلم موش از سم پفورف ماهی برای کشتن کامل مرد بالغ مرد بالغ کافی است

11. The fault was caused by a hole no larger than a pinhead.
[ترجمه ترگمان]تقصیر از یک سوراخ بود که بزرگ تر از یک سر بزرگ بود
[ترجمه گوگل]گسل ناشی از یک سوراخ بزرگتر از سر متصل بود

12. It may even be possible to make computers the size of a pinhead one day.
[ترجمه ترگمان]حتی ممکن است این امکان وجود داشته باشد که کامپیوترها به اندازه یک روز به اندازه یک روز بسازند
[ترجمه گوگل]ممکن است حتی ممکن است یک روز یک رایانه را به اندازه یک انگشت اشاره کند

13. It triggered an image of a diver shooting to the surface with a pinhead of breath, his arm like Excalibur.
[ترجمه ترگمان]یک تصویر از یک غواص که با نفس نفس افتاده بود و بازویش مانند Excalibur بود، به سطح آب پرتاب شد
[ترجمه گوگل]این یک تصویر از تیراندازی را به سطح با یک ضربه محکم و ناگهانی از نفس، بازوی خود را مانند Excalibur منجر شد

14. The casting solution dropwise or linearly enters a coagulating bath by oscillation of a pinhead, and forms the polymer small ball or film after coagulating and shaping.
[ترجمه ترگمان]محلول قالب ریزی، یا به صورت خطی با نوسان یک pinhead وارد وان coagulating می شود، و بعد از شکل دادن و شکل دادن، توپ کوچک پلیمر یا فیلم را شکل می دهد
[ترجمه گوگل]محلول ریخته گری به صورت قطره ای یا به صورت خطی با نوسان سر متصل به یک حمام انعقاد وارد می شود و پس از انعقاد و شکل دادن، توپ یا فیلم کوچک پلیمر را تشکیل می دهد

پیشنهاد کاربران

احمق. نادان

noun
1.
the round head of a pin.
2.
INFORMAL
a stupid or foolish person.


a stupid or foolish person.
Spongebob: ( in southern accent ) Alright pinhead, your time is up. . . .
Patrick:Who you callin' pinhead?


1 ) a stupid person
2 ) the lead badass from the Hellraiser movies
1 ) "Ow! I said suck it don't bite it! i want my money back you fuckin pinhead!"

2 ) When he’s not working Pinhead’s hobbies include acupuncture, Ribiks cube, body piercing and fly fishing with the hooks he shoots out


کلمات دیگر: