کلمه جو
صفحه اصلی

chime in


1- توی حرف کسی دویدن، حرف کسی را قطع کردن 2- وارد حرف دیگران شدن، خود را داخل صحبت کردن 3- هماهنگ بودن با، جور آمدن با، توافق داشتن، تصدیق کردن، بادیگران هم اهنگ شدن

انگلیسی به فارسی

با دیگران هماهنگ شدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to interrupt suddenly to add one's opinion.
مترادف: interpose, interrupt, jump in
مشابه: butt in, cut in, intrude

(2) تعریف: to join in so as to harmonize with, as in singing.
مترادف: harmonize
مشابه: blend, join in

جملات نمونه

1. At this, some of the others chime in with memories of prewar deprivations.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها خاطرات مربوط به جنگ را با خاطرات قبل از جنگ در سر دارند
[ترجمه گوگل]در این، برخی از دیگران با خاطرات محرومیت از دوران قبل از ازدواج

2. Mill is always ready to chime in with his opinion.
[ترجمه ترگمان]میل همیشه میل دارد در این مورد با او صحبت کند
[ترجمه گوگل]میل همیشه آماده است تا با افکار خود درگیر شود

3. He's always ready to chime in with his opinion.
[ترجمه ترگمان]همیشه آماده است که در این مورد با او حرف بزند
[ترجمه گوگل]او همیشه آماده است تا با افکار خود صحبت کند

4. I thought you would chime in.
[ترجمه ترگمان] فکر می کردم در موردش صحبت کنی
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که شما می تونید باشه

5. As I do this, Miles and Evan often chime in, so we work together to recreate the story.
[ترجمه ترگمان]همانگونه که من این کار را انجام می دهم، مایلز و اوان اغلب با هم موافق هستند، بنابراین ما با هم کار می کنیم تا داستان را بازسازی کنیم
[ترجمه گوگل]همانطور که من این کار را انجام می دهم، مایلز و ایوان اغلب با هم صحبت می کنند، بنابراین ما با یکدیگر همکاری می کنیم تا داستان را بازسازی کنیم

6. It is good that their plans chime in with ours.
[ترجمه ترگمان]خوب است که نقشه آن ها با ما هماهنگ است
[ترجمه گوگل]خوب است که برنامه های خود را با ما همراهی کنند

7. I think your plans will chime in with mine.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم نقشه هات با مال من هماهنگ بشن
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم برنامه های شما با من فرق دارد

8. I thought they would chime in.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم اونا در موردش صحبت میکنن
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم که آنها را صدا می زنند

9. He is inclined to chime in when others speak.
[ترجمه ترگمان]وقتی دیگران با هم حرف می زنند در حال صحبت کردن است
[ترجمه گوگل]او تمایل دارد در زمانی که دیگران صحبت می کنند زنگ بزنند

10. Bright red Williams and their chime in easily, next Shanghai registered rainstorm recreation south.
[ترجمه ترگمان]دیدن ویلیامز قرمز روشن و آهنگ های آن ها به راحتی و در کنار شانگهای، تفریحی در جنوب را ثبت کرد
[ترجمه گوگل]ویلیامز روشن قرمز و صدای خود را به آسانی، بعد شانگهای ثبت تفنگ باران جنوبی جنوب

11. What you have just said does chime in with our views.
[ترجمه ترگمان]آنچه که شما هم اکنون گفتید نظرات ما را مطرح می کند
[ترجمه گوگل]آنچه که شما فقط گفته اید، با دیدگاه های ما مبارزه می کنیم

12. It's good that your plans chime in with ours.
[ترجمه ترگمان]خوبه که نقشه هات با ما هماهنگ بشن
[ترجمه گوگل]خوب است که برنامه های خود را با ما بچرخانند

13. I think your plans chime in with mine.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم نقشه هات با مال من هماهنگ بشن
[ترجمه گوگل]فکر میکنم برنامه های شما با من فرق دارد

14. The illustrations chime in perfectly with the text.
[ترجمه ترگمان]تصاویر کاملا با متن هماهنگ بودند
[ترجمه گوگل]تصاویر با متن کاملا متناقض است

پیشنهاد کاربران

وارد صحبت/بحث دیگران شدن و نظر خود را بیان کردن، در بحث مشارکت کردن
تطابق داشتن، هماهنگ و موزون بودن
To add or offer your opinion to a conversation

Other people chimed in to say that the cost of the ring shouldn’t really matter


کلمات دیگر: