1. sow one's wild oats
(در جوانی) عیش و عشرت کردن،ادل و بدل کاری کردن
2. sow one's wild oats
در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن (و سپس عیال وار شدن)
3. sow the wind and reap the whirlwind
(باد کاشتن و گردباد درو کردن) تاوان اعمال بد خود را دادن
4. to sow a field with wheat
در مزرعه بذر گندم افشاندن
5. to sow grass
چمن کاشتن
6. to sow the seeds of hatred
تخم تنفر را (در دل ها) کاشتن
7. farmers who sow seeds . . .
برزگرانی که دانه می پرورند . . .
8. the best time to sow
بهترین هنگام بذر افشانی
9. A sow, when washed; returns to the muck.
[ترجمه ترگمان]یک ماده خوک، که شسته شده، به کثافت بازمی گردد
[ترجمه گوگل]گاو، هنگام شستن؛ به مات می رود
10. As we sow, so shall we reap.
[ترجمه ترگمان] همونطور که we، پس باید درو کنیم
[ترجمه گوگل]همانطور که سیب می خوریم، باید چاق شود
11. As they sow, so let them reap.
[ترجمه ترگمان] همونطور که sow، پس بذار درو باز کنن
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها کاشته، پس اجازه دهید آنها را به دست آوردن
12. As you sow you shall mow.
[ترجمه ترگمان]همان طور که بکاری درو می کنی
[ترجمه گوگل]همانطور که میخواهی بچرخانی
13. As you sow so shall you reap.
[ترجمه ترگمان] همونطور که sow درو می کنی
[ترجمه گوگل]همانطور که کاشته می شوید، شما باید درو کنید
14. Sow the seeds outdoors in spring.
[ترجمه ترگمان]دانه ها را در بیرون از منزل در بهار باز کنید
[ترجمه گوگل]دانه ها را در فصل بهار بریزید
15. as you sow you shall mow.
[ترجمه ترگمان]همان طور که تو sow را درو می کنی
[ترجمه گوگل]همانطور که میخواهی بچرخانی