کلمه جو
صفحه اصلی

sow


معنی : شلخته و چاق
معانی دیگر : خوک ماده (بالغ)، ماده خوک، (برخی جانوران پستاندار به ویژه خرس) ماده، (فلزکاری - ناودان یا جوی که فلز مذاب از کوره ی ذوب تا محل شمش ریزی در آن جاری می شود) آبگیره، گدازه راه، بذر افشاندن، بذر افشانی کردن، تخم پاشیدن، کاشتن، (تبلیغات یاتنفر و غیره) پراکندن، (مجازی) کاشتن، ماده خوک جوان

انگلیسی به فارسی

کاشت، شلخته و چاق


بذر افشاندن، بذر افشانی کردن، تخم پاشیدن، کاشتن، (تبلیغات یاتنفر و غیره) پراکندن، (مجازی) کاشتن


خوک ماده (بالغ)، ماده خوک، (برخی جانوران پستاندار به‌ویژه خرس) ماده، (فلزکاری - ناودان یا جوی که فلز مذاب از کوره‌ی ذوب تا محل شمش‌ریزی در آن جاری می‌شود) آبگیره، گدازه راه، توده‌ی فلز سرد و سخت شده در گدازه راه


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sows, sowing, sowed, sown
(1) تعریف: to plant or scatter (seeds) in or over the ground.
مشابه: broadcast

(2) تعریف: to plant or scatter seeds in or over (a garden row, field, or the like).
مشابه: seed

(3) تعریف: to introduce or set in motion; disseminate; propagate.
مشابه: broadcast

- Who sowed that rumor?
[ترجمه ترگمان] چه کسی این شایعه را منتشر ساخته است؟
[ترجمه گوگل] چه کسی این شایعه را می زد؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sowable (adj.), sower (n.)
• : تعریف: to plant or scatter seeds in or over the ground.

- You can't harvest unless you sow.
[ترجمه علی ره گشائی] شما تا بذری نکارید نمی تونید برداشت کنید
[ترجمه ترگمان] تو که نمی توانی برداشت کنی مگر اینکه you
[ترجمه گوگل] شما نمی توانید برداشت، مگر اینکه شما کاشت
اسم ( noun )
• : تعریف: a mature female pig or hog.

• adult female hog, mature female pig
plant seeds; scatter, disperse
if you sow seeds or sow an area of land with seeds, you plant the seeds in the ground.
if you sow an undesirable feeling among people, you cause them to have it; a literary use.
a sow is an adult female pig.
see also sown.

مترادف و متضاد

شلخته و چاق (اسم)
sow

plant


Synonyms: broadcast, disject, disseminate, drill, fling, grow, implant, inseminate, lodge, pitch, propagate, put in, raise, scatter, seed, strew, toss


Antonyms: dig, harvest, reap


جملات نمونه

to sow a field with wheat

در مزرعه بذر گندم افشاندن


the best time to sow

بهترین هنگام بذر‌افشانی


she sowed doubt in my mind.

او افکار مرا دچار شک و تردید کرد.


to sow the seeds of hatred

تخم تنفر را (در دلها) کاشتن


1. sow one's wild oats
(در جوانی) عیش و عشرت کردن،ادل و بدل کاری کردن

2. sow one's wild oats
در ایام جوانی عیاشی و هرزگی کردن (و سپس عیال وار شدن)

3. sow the wind and reap the whirlwind
(باد کاشتن و گردباد درو کردن) تاوان اعمال بد خود را دادن

4. to sow a field with wheat
در مزرعه بذر گندم افشاندن

5. to sow grass
چمن کاشتن

6. to sow the seeds of hatred
تخم تنفر را (در دل ها) کاشتن

7. farmers who sow seeds . . .
برزگرانی که دانه می پرورند . . .

8. the best time to sow
بهترین هنگام بذر افشانی

9. A sow, when washed; returns to the muck.
[ترجمه ترگمان]یک ماده خوک، که شسته شده، به کثافت بازمی گردد
[ترجمه گوگل]گاو، هنگام شستن؛ به مات می رود

10. As we sow, so shall we reap.
[ترجمه ترگمان] همونطور که we، پس باید درو کنیم
[ترجمه گوگل]همانطور که سیب می خوریم، باید چاق شود

11. As they sow, so let them reap.
[ترجمه ترگمان] همونطور که sow، پس بذار درو باز کنن
[ترجمه گوگل]همانطور که آنها کاشته، پس اجازه دهید آنها را به دست آوردن

12. As you sow you shall mow.
[ترجمه ترگمان]همان طور که بکاری درو می کنی
[ترجمه گوگل]همانطور که میخواهی بچرخانی

13. As you sow so shall you reap.
[ترجمه ترگمان] همونطور که sow درو می کنی
[ترجمه گوگل]همانطور که کاشته می شوید، شما باید درو کنید

14. Sow the seeds outdoors in spring.
[ترجمه ترگمان]دانه ها را در بیرون از منزل در بهار باز کنید
[ترجمه گوگل]دانه ها را در فصل بهار بریزید

15. as you sow you shall mow.
[ترجمه ترگمان]همان طور که تو sow را درو می کنی
[ترجمه گوگل]همانطور که میخواهی بچرخانی

at the end, each will reap what he has sown.

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.


to sow grass

چمن کاشتن


اصطلاحات

sow one's wild oats

(در جوانی) عیش و عشرت کردن، ادل‌و‌بدل‌کاری کردن


پیشنهاد کاربران

بذر افشاندن، کاشتن

پاشیدن، افشاندن، کاشتن، پراکندن

( تبلیغات یاتنفر و غیره ) پراکندن،
[استعاری] تخم چیزی را کاشتن ( گیاه، تنفر، تبلیغات )

The arguments against impeachment — that it could actually 💥sow💥 more division or further embolden Mr. Trump and his allies politically

noun
[count] : a fully grown female pig

You love others calling you a fat sow c*nt ? Then go do this


کلمات دیگر: