کلمه جو
صفحه اصلی

rumpled

انگلیسی به فارسی

خرد شده، تاه و چین دادن، مچاله کردن، چروک دادن


انگلیسی به انگلیسی

• wrinkled, creased, folded; mussed, disheveled

جملات نمونه

1. iron your skirt, it is too rumpled
دامنت را اطو کن خیلی چروک دارد.

2. I arrived bleary-eyed and rumpled.
[ترجمه ترگمان]با چشم های پف کرده و هاج و واج رسیدم
[ترجمه گوگل]من دچار خونریزی چشم و خونی شدم

3. The wind rumpled her lovely hair.
[ترجمه ترگمان]باد موهایش را درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]باد باد موی شگفت انگیز او را خفه کرد

4. The bed was rumpled where he had slept.
[ترجمه ترگمان]تخت خواب در جایی که خوابیده بود، مچاله شده بود
[ترجمه گوگل]تخت خوابیده بود که در خواب بود

5. The girl looked very rumpled and the boy was having trouble with his fly which had somehow got jammed.
[ترجمه ترگمان]دخترک آشفته به نظر می رسید و پسر با مگسی که به نحوی گیر کرده بود مشکل داشت
[ترجمه گوگل]این دختر خیلی خجالت زده بود و پسر با پروازش که تا به حال به هم چسبیده بود ناراحت بود

6. Although he was rather rumpled, he wore his double-breasted dinner jacket with easy elegance.
[ترجمه ترگمان]با وجود اینکه او کمی آشفته بود، کت دو سینه خود را با ظرافت و ظرافت به تن کرده بود
[ترجمه گوگل]اگر چه او به جایی نرفته بود، او با کت و شلوار دوشیزه خود را با ظرافت آسان پوشید

7. He was casually dressed and had a rumpled look.
[ترجمه ترگمان]او خیلی معمولی لباس پوشیده بود و اخم کرده بود
[ترجمه گوگل]او به طرز معمولی لباس پوشید و نگاه خیره ای داشت

8. For some reason the rumpled appearance of the hat drew my attention.
[ترجمه ترگمان]به دلیلی چهره درهم کشیده کلاه توجهم را جلب کرد
[ترجمه گوگل]به هر دلیلی ظاهر پوشیده از کلاه توجه من را جلب کرد

9. She rumpled his hair playfully.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت موهایش را درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]او موی سرش را نرم کرد

10. My inappropriate clothes, my rumpled yen, even the wobbly fusuma all seemed to signal how out of place I was.
[ترجمه ترگمان]لباس های نامناسب من، ین ین ین ین، ین ین ین ین، ین ستون کثیف من، حتی مه لرزان هم نشون می ده که من چه جوری هستم
[ترجمه گوگل]لباس های نامناسب من، ین پوشیده شده من، حتی فوزوما وحشی، به نظر می رسید که نشان می دهد که چطور از جای من بیرون می آید

11. A rumpled bed is wedged behind the seats.
[ترجمه ترگمان]تخت مچاله شده در پشت صندلی ها گیر کرده
[ترجمه گوگل]یک تختخواب پوشیده شده در پشت صندلی استوار است

12. A turbulent black cloud like a rumpled sheet seemed to descend from heaven.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که ابری سیاه و سیاه مثل گچ از آسمان فرود می آید
[ترجمه گوگل]یک ابر سیاه سیاه آشفته مانند یک ورقه خرد شده به نظر می رسید از آسمان فرود می آید

13. He rumpled her hair playfully.
[ترجمه ترگمان]مات و مبهوت موهایش را درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]او موی سرش را تکان داد

پیشنهاد کاربران

چروک

به هم ریخته

Creased
Tousled
Unkempt
Disheveled
Ruffled
Extremely disorderly



کلمات دیگر: