کلمه جو
صفحه اصلی

serve as

پیشنهاد کاربران

عمل کردن به عنوان ( function as )
Let this incident serve as a reminder to future generations

انجام وظیفه کردن/خدمت کردن در مقام ( work as )
serve as a clerk

کارایی داشتن به شکل، به کار رفتن به منزله، کار کردن به مثابه ( function as )
This cup will serve as a sugar bowl

به جا آوردن، به پایان/انجام رساندن، انجام دادن ( complete, go through, fulfil, pass, discharge )
He had served an apprenticeship as a bricklayer

ایفای نقش کردن به عنوان، فعالیت کردن به عنوان

به منزله ی چیزی بودن، در مقام کاری بودن


کلمات دیگر: