کلمه جو
صفحه اصلی

youngest


جوانترین

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: superlative of young.

(2) تعریف: born or come into being at a later time than all others in a group.
متضاد: eldest, oldest

- her youngest son
[ترجمه ترگمان] کوچک ترین پسر او
[ترجمه گوگل] جوانترین پسر او
- the youngest trees
[ترجمه ترگمان] جوان ترین درختان
[ترجمه گوگل] جوانترین درختان

جملات نمونه

1. the youngest runner emerged as the ultimate winner
جوانترین دونده به عنوان برنده ی نهایی سر برافراشت.

2. she lavishes her affection on her youngest son and the others get jealous
او به پسر کوچکش بیش از حد محبت می ورزد و دیگران حسودی شان می شود.

3. Little is known of the youngest son; it is presumed that he died young.
[ترجمه ترگمان]از کوچک ترین پسر کم تر خبر دارد؛ تصور می شود که او در جوانی مرد
[ترجمه گوگل]کمی از جوانترین پسر شناخته شده است فرض بر این است که او جوان درگذشت

4. Our youngest son is taking part in the school pageant.
[ترجمه ترگمان]جوان ترین پسر ما در این مسابقه شرکت می کند
[ترجمه گوگل]جوان ترین پسر ما در نمایشگاه مدرسه شرکت می کند

5. The 16-year-old tennis prodigy is the youngest player ever to reach the Olympic finals.
[ترجمه ترگمان]این اعجوبه tennis ۱۶ ساله جوان ترین بازیکن است که تا به حال به فینال المپیک راه یافته است
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز 16 ساله تنیس، جوانترین بازیکن است که تاکنون به مرحله نهایی المپیک آمده است

6. She dotes on her youngest daughter.
[ترجمه ترگمان] اون عاشق جوان ترین دختر اون شده
[ترجمه گوگل]او بر روی جوان ترین دختر خود قرار می گیرد

7. He will be the youngest runner in the race.
[ترجمه ترگمان]او جوان ترین دونده در مسابقه خواهد بود
[ترجمه گوگل]او جوان ترین دونده در مسابقه خواهد بود

8. Prince Edward is the Queen's youngest son.
[ترجمه ترگمان]شاهزاده ادوارد پسر کوچک تر ملکه است
[ترجمه گوگل]پرنس ادوارد پسر جوان ملکه است

9. Her youngest child died in infancy.
[ترجمه ترگمان]جوان ترین فرزند او در کودکی درگذشت
[ترجمه گوگل]جوانترین فرزندش در دوران کودکی فوت کرد

10. She and her youngest son were finally allowed to be reunited with their family.
[ترجمه ترگمان]او و کوچک ترین پسرش سرانجام به خانواده خود ملحق شدند
[ترجمه گوگل]او و پسر جوانش در نهایت مجاز به پیوستن به خانواده خود شدند

11. Our youngest daughter is a vegetarian.
[ترجمه ترگمان]کوچک ترین دختر ما گیاهخوار است
[ترجمه گوگل]جوانترین دختر ما یک گیاهخواری است

12. The youngest player scored up an unexpected fifty runs.
[ترجمه ترگمان]جوان ترین بازیکن پنجاه ران نا منتظر را به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]جوانترین بازیکن تا پنجاه بار غیرمنتظره اجرا می شود

13. She is the youngest in her class.
[ترجمه ترگمان] اون جوون ترین کلاسش - ه
[ترجمه گوگل]او جوان ترین در کلاس او است

14. The sentence 'Her youngest sister - the one who lives in Australia - is coming over next summer' contains a parenthesis.
[ترجمه ترگمان]جمله جوان ترین خواهر او - کسی که در استرالیا زندگی می کند - در تابستان بعدی که پرانتز نوشته شده است
[ترجمه گوگل]جمله 'جوانترین خواهر او - کسی که در استرالیا زندگی می کند - در تابستان آینده در حال آمدن است' شامل یک پرانتز است

پیشنهاد کاربران

کوچکترین

جوانترین، کوچکترین، کم سن و سال ترین

کوچکترین، جوانترین


جوان ترین



کلمات دیگر: