یاد گرفته نشده، نیاموخته، فطری، نا آموختنی، نهادی، جاهل، کم سواد، نا آموخته، نافرهیخته، نادانشمند، بی دانش، درس نخوانده، بی سواد، عام، امی، بیعلم
unlearned
یاد گرفته نشده، نیاموخته، فطری، نا آموختنی، نهادی، جاهل، کم سواد، نا آموخته، نافرهیخته، نادانشمند، بی دانش، درس نخوانده، بی سواد، عام، امی، بیعلم
انگلیسی به فارسی
جاهل، کم سواد، نا آموخته، نافرهیخته، نادانشمند، بیدانش
یاد گرفته نشده، نیاموخته
فطری، نا آموختنی، نهادی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: unlearnedly (adv.)
مشتقات: unlearnedly (adv.)
• (1) تعریف: lacking education; ignorant.
• متضاد: erudite, learned
• مشابه: ignorant
• متضاد: erudite, learned
• مشابه: ignorant
• (2) تعریف: yet to be learned, as a lesson, ability, or the like.
• مشابه: ignorant
• مشابه: ignorant
• (3) تعریف: known or acquired without previous experience.
• متضاد: learned
• متضاد: learned
• uneducated; untaught
جملات نمونه
1. an unlearned sense of tact
شعور فطری وقت شناسی
2. all those yet unlearned lessons!
همه ی آن درس هایی که هنوز فرا گرفته نشده است.
3. It took him a long time to unlearn what he learned in his childhood.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا آنچه در دوران کود کیش یاد گرفته بود به یاد آورد
[ترجمه گوگل]او مدت زیادی طول کشید تا چیزی را که او در دوران کودکی اش آموخته بود نادیده بگیرد
[ترجمه گوگل]او مدت زیادی طول کشید تا چیزی را که او در دوران کودکی اش آموخته بود نادیده بگیرد
4. They learn new roles and unlearn old ones.
[ترجمه ترگمان]آن ها نقش های جدید را یاد می گیرند و افراد قدیمی را از یاد می برند
[ترجمه گوگل]آنها نقش های جدید را یاد می گیرند و دانش های قدیمی را نادیده می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها نقش های جدید را یاد می گیرند و دانش های قدیمی را نادیده می گیرند
5. I've had to unlearn the way I played guitar since I started taking formal lessons.
[ترجمه ترگمان]از وقتی شروع به درس خوندن کردم مجبور شدم از این راه به بعد گیتار می زدم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از این که گیتار را شروع کردم درس های رسمی گرفتم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم از این که گیتار را شروع کردم درس های رسمی گرفتم
6. Before you know it, you will have unlearned the debt habit.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه بتوانید آن را بدانید، عادت بدهی را افزایش خواهید داد
[ترجمه گوگل]قبل از این که بدانید، عادت بدهی را بیاموزید
[ترجمه گوگل]قبل از این که بدانید، عادت بدهی را بیاموزید
7. They do not learn because they cannot or will not unlearn.
[ترجمه ترگمان]آن ها یاد نمی گیرند چون نمی توانند از یاد ببرند یا از یاد ببرند
[ترجمه گوگل]آنها یاد نمی گیرند زیرا نمی توانند یا نخواهند فهمید
[ترجمه گوگل]آنها یاد نمی گیرند زیرا نمی توانند یا نخواهند فهمید
8. You'll have to unlearn all the bad habits you learned with your last piano teacher.
[ترجمه ترگمان]باید تمام عادت های بد را که با آخرین معلم پیانوی خود یاد گرفته ای از یاد ببری
[ترجمه گوگل]شما باید تمام عادت های بد که با آخرین معلم پیانو آموخته اید را بیاموزید
[ترجمه گوگل]شما باید تمام عادت های بد که با آخرین معلم پیانو آموخته اید را بیاموزید
9. One of the problems with continuing education lies not in learning, but in unlearning.
[ترجمه ترگمان]یکی از مشکلات ادامه تحصیل در یادگیری نیست، بلکه در unlearning است
[ترجمه گوگل]یکی از مشکلات آموزش مداوم نه در یادگیری بلکه در یادگیری نیست
[ترجمه گوگل]یکی از مشکلات آموزش مداوم نه در یادگیری بلکه در یادگیری نیست
10. Education is a life-long process of learning, unlearning, relearning and discovery, making possible the realization of human potentialities. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]تحصیل فرآیند طولانی یادگیری، unlearning، relearning و اکتشاف است که امکان تحقق توانایی های انسان را فراهم می کند دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش یک فرآیند طول عمر فراگیری، یادگیری، یادگیری و کشف است، که امکان تحقق توانایی های انسانی را امکان پذیر می سازد دکتر T P Chia
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش یک فرآیند طول عمر فراگیری، یادگیری، یادگیری و کشف است، که امکان تحقق توانایی های انسانی را امکان پذیر می سازد دکتر T P Chia
11. It could also be a forgetting term, when a system needs to unlearn something.
[ترجمه ترگمان]همچنین می تواند یک اصطلاح فراموشی نیز باشد، زمانی که یک سیستم باید چیزی را از یاد ببرد
[ترجمه گوگل]همچنین می تواند یک فرایند فراموشی باشد، زمانی که یک سیستم نیاز به چیزی نداشته باشد
[ترجمه گوگل]همچنین می تواند یک فرایند فراموشی باشد، زمانی که یک سیستم نیاز به چیزی نداشته باشد
12. In life, we have to learn, unlearn, and relearn if we are to improve ourselves and better our lives. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]در زندگی، ما باید یاد بگیریم، از یاد ببرید، و دوباره زندگی مان را بهبود بخشیم دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]در زندگی، اگر ما خودمان را بهبود بخشیم و زندگی خود را بهبود ببخشیم، باید یاد بگیریم، بیاموزیم و به یاد بیاوریم دکتر T P Chia
[ترجمه گوگل]در زندگی، اگر ما خودمان را بهبود بخشیم و زندگی خود را بهبود ببخشیم، باید یاد بگیریم، بیاموزیم و به یاد بیاوریم دکتر T P Chia
13. As such it seems particularly appropriate for a time of rapid change and the need to unlearn dogmatism.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که به نظر می رسد برای یک دوره تغییر سریع و نیاز به از بین بردن dogmatism مناسب باشد، چنین به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]به این ترتیب به نظر می رسد برای زمان تغییر سریع و نیاز به دانگانیسم ناپایدار مناسب است
[ترجمه گوگل]به این ترتیب به نظر می رسد برای زمان تغییر سریع و نیاز به دانگانیسم ناپایدار مناسب است
14. Every great inventor or scientist has had to unlearn conventional wisdom in order to proceed with his work.
[ترجمه ترگمان]هر مخترع یا دانشمند بزرگ باید حکمت متعارف را از یاد ببرد تا کارش را ادامه دهد
[ترجمه گوگل]هر مخترع یا دانشمند بزرگ مجبور شده است تا دانش خود را به طور مداوم بیاموزد تا کار خود را ادامه دهد
[ترجمه گوگل]هر مخترع یا دانشمند بزرگ مجبور شده است تا دانش خود را به طور مداوم بیاموزد تا کار خود را ادامه دهد
15. Like Bush, Reagan was inattentive, unlearned and apparently simplistic.
[ترجمه ترگمان]مانند بوش، ریگان به ظاهر بی اعتنا، unlearned و ظاهرا ساده بود
[ترجمه گوگل]ریگان، مانند بوش، بی توجه، بی نظیر و ظاهرا ساده بود
[ترجمه گوگل]ریگان، مانند بوش، بی توجه، بی نظیر و ظاهرا ساده بود
All those yet unlearned lessons!
همهی آن درسهایی که هنوز فرا گرفته نشده است.
an unlearned sense of tact
شعور فطری وقتشناسی
پیشنهاد کاربران
در بعضی جملات مثل:
these habits have been learned, and they can be unlearned
به معنی کنار گداشتن و فراموش کردن است.
این عادتها اکتسابی اند و می توانند کنار گذاشته شوند.
these habits have been learned, and they can be unlearned
به معنی کنار گداشتن و فراموش کردن است.
این عادتها اکتسابی اند و می توانند کنار گذاشته شوند.
نااموختن
نیاموخته
یادگیری نشده
نیاموخته
یادگیری نشده
۱ ) ذاتی، فطری
۲ ) بی سواد، درس نخوانده
۲ ) بی سواد، درس نخوانده
کلمات دیگر: