کلمه جو
صفحه اصلی

drown


معنی : غرق کردن، غرق شدن
معانی دیگر : (در آبگونه) خفه شدن یا کردن، غرق شدن یا غرق کردن، سیل زده کردن، (از آب) پوشاندن، (معمولا با: in) تحت تاثیر چیزی قرار گرفتن، (در چیزی) غرق شدن، گرفتار بودن، (معمولا با: out - صدایی را با صدای دیگر) خفه کردن، از بین بردن (معمولا از بین بردن اثر چیزی با خوردن مشروب)، خیساندن، خیس کردن

انگلیسی به فارسی

غرق کردن، غرق شدن، خیس کردن


انگلیسی به انگلیسی

• suffocate in water; be suffocated by water; flood, inundate with water
when someone drowns or is drowned, they die because they have gone under water and cannot breathe.
if one sound drowns another, it is louder than the other sound, and therefore makes it impossible to hear.
if one sound drowns out another, it is louder than the other sound, and therefore makes it impossible to hear.

مترادف و متضاد

غرق کردن (فعل)
flood, deluge, drown, whelm

غرق شدن (فعل)
merge, sink, go down, drown

submerge in liquid; submerge and die


Synonyms: asphyxiate, deluge, dip, douse, drench, engulf, flood, go down, go under, immerse, inundate, knock over, obliterate, overcome, overflow, overpower, overwhelm, plunge, prostrate, sink, soak, sop, souse, stifle, suffocate, swamp, whelm, wipe out


Antonyms: float, rescue, save


جملات نمونه

1. the rising of the sea level will drown many of the world's cities
بالا رفتن آب دریا موجب زیر آب رفتن بسیاری از شهرهای جهان خواهد شد.

2. A child can drown in only a few inches of water.
[ترجمه ترگمان]یک کودک تنها در چند اینچ از آب غرق می شود
[ترجمه گوگل]یک کودک می تواند تنها در چند اینچ آب غرق شود

3. The loud cheers drown out his shouts.
[ترجمه ترگمان]فریادهای بلند فریاد او را خفه می کند
[ترجمه گوگل]فریادهای بلند فریاد می زند

4. Animals get tangled in fishing nets and drown.
[ترجمه ترگمان]حیوانات در تور ماهیگیری گرفتار می شوند و غرق می شوند
[ترجمه گوگل]حیوانات در شبکه های ماهیگیری پیچ خورده و غرق می شوند

5. It is cruel to drown the cat in the river.
[ترجمه محمد م] غرق کردن گربه در رودخانه یک ظلم است
[ترجمه ترگمان]این ظالمانه است که گربه را غرق در رودخانه غرق کند
[ترجمه گوگل]گربه در رودخانه غرق است

6. Depressed, Peter tried to drown himself.
[ترجمه محمد م] به دلیل افسردگی ، پیتر سعی کرد که خودش را غرق کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خود را غرق کند
[ترجمه گوگل]افسرده، پیتر سعی کرد خود را غرق کند

7. He plugged his ears with tissue paper to drown out the music.
[ترجمه ترگمان]گوشش را با کاغذ پاره کرد تا موسیقی را غرق کند
[ترجمه گوگل]او گوش های خود را با کاغذ بافت متصل کرد تا موسیقی را غرق کند

8. She was afraid lest he might drown.
[ترجمه ترگمان]می ترسید مبادا غرق شود
[ترجمه گوگل]او ترسید تا او ممکن است غرق شود

9. She tried to drown herself.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خودش را غرق کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد خود را غرق کند

10. He tried to recollect things and drown himself in them.
[ترجمه ترگمان]می کوشید چیزها را به یاد بیاورد و خود را در آن ها غرق کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرد همه چیز را به خاطر بسپارد و خود را در آنها غرق کند

11. At the end of the movie we drown in a sea of schmaltz.
[ترجمه ترگمان]در انتهای فیلمی که در دریا غرق می شویم
[ترجمه گوگل]در پایان فیلم ما در دریای اسمولتز غرق می شویم

12. She turned up the radio to drown the noise of the traffic.
[ترجمه ترگمان]رادیو را روشن کرد تا صدای ترافیک را خفه کند
[ترجمه گوگل]او رادیو را صدا کرد تا سر و صدای ترافیک را غرق کند

13. She turned up the radio to drown out the noise from next door.
[ترجمه ترگمان]رادیو را روشن کرد تا صدای در بعدی را خفه کند
[ترجمه گوگل]او رادیو را به صدا درآورد تا سر و صدا از در کنار آن بیرون بیاید

14. Should I drown myself in the Vistula?
[ترجمه ترگمان]آیا باید خودم را در ویستول غرق کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا باید خودم را در ویستولا غرق کنم؟

15. He saw friends drown in rivers and get shot by bandits.
[ترجمه ترگمان]اون دوستاش رو توی رودخونه غرق می کنه و از راهزن ها تیر میخوره
[ترجمه گوگل]او دوستان را دید که در رودخانه ها غرق شدند و توسط راهزنان شلیک کردند

His son fell into the lake and drowned.

پسرش افتاد توی دریاچه و غرق شد.


They first shot and then drowned him.

اول تیرش زدند و سپس او را در آب خفه کردند.


The rising of the sea level will drown many of the world's cities.

بالا رفتن آب دریا موجب زیر آب رفتن بسیاری از شهرهای جهان خواهد شد.


The river overflowed, drowning several villages.

رودخانه لبریز شد و چندین دهکده را غرق در آب کرد.


She is drowning in bliss.

او غرق در شادکامی است.


He was drowned in work.

او غرق در کار بود.


The airplane's noise drowned out the sound of the loudspeaker.

صدای هواپیما صدای بلندگو را تحت‌الشعاع قرار داد.


He was drowning his sorrows in a bottle of wine.

داشت غم‌های خود را در یک بطری شراب غرق می‌کرد.


She drowned the fish in a watery sauce.

او ماهی را در سس آبکی خواباند.


پیشنهاد کاربران

غرق کردن

غرق شدن

غرق شدن به مدت طولانی

فروکش کردن

غرق شده . مثل شهر یا چیز دیگر


two people drowned in a boating accident yesterday
دو نفر دیروز در برخورد قایق غرق شدند

کاملا خیساندن

Die in water because you can't breathe

غرق شدن ( انسانی ) drown
غرق شدن ( کشتی و . . . ) sink

she drowned in the river

گرفتار سیل شدن ، در سیل گیر افتادن ، در سیل گیر کردن

در آب گرفتار شدن ، در آب گیر افتادن ، در آب گیر کردن

غرقیدن = غرق شدن
م. ث
هر روز، دمِ غروب، می غرقم توی دریای اندیشه هام.

غرقاندن = غرق کردن.
م. ث
سنگینی وزن او بود که او را غرقاند.

خفه شدن یا کردن


کلمات دیگر: