لحیم کاری شده، لحیم کردن، جوش دادن، التیام دادن
soldered
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• attached with solder; fused together, united
جملات نمونه
1. a friendship soldered by common interests
رفاقتی که علایق مشترک آن را تحکیم کرده بود
پیشنهاد کاربران
لحیم شده
پلمپ شده، باز نشده
کلمات دیگر: