کلمه جو
صفحه اصلی

dreary


معنی : دلتنگ کننده، مایه افسردگی
معانی دیگر : دلگیر، اندوه انگیز، (جا) خفه، بی روح، ملالت بار، محنت بار

انگلیسی به فارسی

دلتنگ‌کننده، مایه افسردگی


خسته کننده، دلتنگ کننده، مایه افسردگی


انگلیسی به انگلیسی

• dreary, gloomy, depressing, dismal; tedious, boring
something that is dreary is so dull that it makes you feel bored or depressed.

مترادف و متضاد

دلتنگ کننده (صفت)
stuffy, dismal, dreary

مایه افسردگی (صفت)
dreary

gloomy, lifeless


Synonyms: black, blah, bleak, boring, cheerless, colorless, comfortless, damp, depressing, depressive, dingy, dismal, dispiriting, doleful, downcast, drab, dull, forlorn, funereal, glum, humdrum, joyless, lonely, lonesome, melancholy, monotonous, mournful, oppressive, pedestrian, raw, routine, sad, somber, sorrowful, tedious, uneventful, uninteresting, wearisome, windy, wintry, wretched


Antonyms: bright, clear, happy, light, pleasant


جملات نمونه

1. a dreary scene of abandoned farm houses
صحنه ی اندوهبار خانه های روستایی متروکه

2. the dreary sketch of jobless people in a breadline
تصویر غم انگیز افراد بیکار در صف نان

3. the workers who led dreary lives
کارگرانی که زندگی ملالت باری داشتند.

4. What makes life dreary is the want of motive.
[ترجمه ترگمان]چیزی که زندگی را ملال آور می کند نیازمند انگیزه است
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث می شود زندگی خسته کننده باشد، انگیزه ای است

5. She was tired of hearing the same dreary tale of drunkenness and violence.
[ترجمه ترگمان]از شنیدن این داستان غم انگیز ناشی از مستی و خشونت خسته شده بود
[ترجمه گوگل]او از شنیدن داستان نادرستی درباره مستی و خشونت خسته شده بود

6. What makes life dreary is the want of a motive.
[ترجمه ترگمان]چیزی که زندگی را ملال آور می کند نیازمند انگیزه است
[ترجمه گوگل]چه چیزی باعث می شود زندگی خسته کننده باشد، انگیزه ای است

7. She had spent another dreary day in the office.
[ترجمه Narges] او روز غم انگیز دیگر ی را در دفتر سپری کرده بود .
[ترجمه ترگمان]روز غم انگیزی را در دفتر سپری کرده بود
[ترجمه گوگل]او روز دیگر در دفترم خراب شده بود

8. The sun beamed throught the dreary clouds.
[ترجمه ترگمان]خورشید در میان ابره ای تیره می درخشید
[ترجمه گوگل]خورشید از ابرهای خیره کننده عبور کرد

9. Addressing envelopes all day long is dreary work.
[ترجمه ترگمان]نوشتن پاکت های نامه در طول روز کار بسیار ملال آوری است
[ترجمه گوگل]در طول روز پوشاندن پاکت ها کار خسته کننده است

10. The otherwise dreary book is enlivened by some very amusing illustrations.
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، این کتاب را با تصاویر بسیار جالبی سرگرم می کند
[ترجمه گوگل]کتاب غیر قابل تحسین توسط برخی از تصاویر بسیار سرگرم کننده است

11. The song was dreary and repetitive.
[ترجمه ترگمان]این ترانه ملال انگیز و تکراری بود
[ترجمه گوگل]این آهنگ مضحک و تکراری بود

12. I found myself being drawn into another dreary argument.
[ترجمه ترگمان]متوجه شدم که به بحث و مشاجره دیگری کشیده می شوم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که من به یک بحث دیگر خشن تبدیل شده ام

13. No more dreary winters - we're moving to Florida.
[ترجمه ترگمان]دیگه از زمستون خسته کننده خبری نیست میریم فلوریدا
[ترجمه گوگل]بدون زمستان بیشتر - ما به فلوریدا می رویم

14. We were dreary and would have made fools of ourselves.
[ترجمه ترگمان]ما خیلی ناراحت بودیم و می توانستیم خودمان را احمق فرض کنیم
[ترجمه گوگل]ما خجالت کشیدیم و خودمان را احمق می کردیم

15. Music is meant to be about escapism, not dreary boring subjects like the miners' strike and animal rights.
[ترجمه ترگمان]موسیقی قرار است در مورد escapism باشد، نه موضوعات خسته کننده و خسته کننده مانند اعتصاب کنندگان و حقوق حیوانات
[ترجمه گوگل]موسیقی به معنای سوگواری کردن است، نه چیزهای خسته کننده مانند اعتصاب معدنچیان و حقوق حیوانات

the dreary sketch of jobless people in a breadline

تصویر غم‌انگیز افراد بیکار در صف نان


a dreary scene of abandoned farm houses

صحنه‌ی اندوه‌بار خانه‌های روستایی متروکه


The workers who led dreary lives.

کارگرانی که زندگی ملالت باری داشتند.


پیشنهاد کاربران

هوای آلوده به ریزگرد

خسته کننده . کسالت بار

هوای تیره ابری
هوای آلوده
افسرده کننده
تاسف انگیز
ناراحت کننده


دلگیر


کلمات دیگر: