کلمه جو
صفحه اصلی

spear


معنی : خشت، پیکان، نیزه، سنان، نیزه ای، سخمه، نیزه دار، با نیزه زدن
معانی دیگر : هر چیز نیزه مانند (به ویژه در ماهیگیری)، (با نیزه و غیره) سوراخ کردن، نیزه زدن، زوبین پراندن، (ماهی و غیره) با نیزه گرفتن یا شکار کردن، (مخفف) رجوع شود به: spearman، برگ یا جوانه ی دراز و نوک تیز، زوبینچه، نیزک، (عامیانه) گوی را یکدستی گرفتن

انگلیسی به فارسی

نیزه، سنان، نیزه دار، نیزه ای، بانیزه زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a weapon with a long wooden shaft and a sharp pointed tip, usu. thrown or thrust overhand, and used in warfare, hunting, or fishing.
مشابه: lance

(2) تعریف: a spear carrier in a military unit; spearman.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: spears, spearing, speared
(1) تعریف: to pierce or hold fast with or as if with a spear.
مشابه: stab

- The fisherman speared the salmon.
[ترجمه منا] ماهیگیر ماهی سالمون را با نیزه شکار کرد.
[ترجمه ترگمان] ماهیگیر ماهی آزاد را به نیزه پرتاب کرد
[ترجمه گوگل] ماهیگیر ماهی آزاد است
- The child speared the meat with her fork.
[ترجمه ترگمان] بچه در حالی که چنگالش را با چنگالش در گوشت فرو می برد،
[ترجمه گوگل] کودک گوشت را با چنگالش آویزان کرد

(2) تعریف: to catch hold of with or as if with an outstretched arm.
مشابه: snag

- The boss speared me in the hallway.
[ترجمه ترگمان] رئیس در راهرو به من حمله کرد
[ترجمه گوگل] رئیس من را در راهرو به من داد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: spearer (n.)
• : تعریف: to thrust or penetrate like a spear.
اسم ( noun )
• : تعریف: a pointed sprout or shoot of a plant.

- a spear of asparagus
[ترجمه ترگمان] یک نیزه مارچوبه
[ترجمه گوگل] یک عدد مارچوبه

• weapon consisting of a long staff with a sharpened point, lance, javelin; pointy sprout or leaf of a plant
pierce or thrust at with or as if with a spear; pass quickly; sprout, thrust upward (about plants)
a spear is a weapon consisting of a long pole with a sharp point.
if you spear something, you push a pointed object into it.

مترادف و متضاد

خشت (اسم)
adobe, brick, diamond, bat, ingot, spear

پیکان (اسم)
fluke, arrow, spear, dart, arrowhead, barb, point of a spear

نیزه (اسم)
shaft, spear, dart, gad, gavelock, halberd, gaff, gig, lance, harpoon

سنان (اسم)
spear, gad

نیزه ای (اسم)
spear

سخمه (اسم)
spear, lunge, thrust, lance, stab, rapier

نیزه دار (اسم)
spear, lancer, spearman

با نیزه زدن (فعل)
spear

جملات نمونه

1. the spear pierced his neck from throat to poll
نیزه گردنش را از گلو تا قفا سوراخ کرد.

2. sword and spear have gone into the discard
شمشیر و نیزه دیگر به فراموشی سپرده شده اند (کاربرد ندارند).

3. rustam threw his spear and transfixed the deer to a tree
رستم نیزه ی خود را پرتاب کرد و آهو را به درخت توخت.

4. indians learn how to spear a salmon
سرخپوستان ماهیگیری با نیزه را می آموزند.

5. a strong thrust with a spear
ضربه ی ستهم با یک نیزه

6. the butt end of a spear
ته نیزه

7. the sharp tip of the spear
نوک تیز نیزه

8. they spitted his head on a spear
سرش را بر نیزه کردند.

9. they threw him from the roof and impaled him on a spear stuck in the ground
او را از بام بر روی نیزه ای که در زمین فرو کرده بودند انداختند.

10. The spear whistled harmlessly over his head.
[ترجمه ترگمان]نیزه روی سرش ضربه زد
[ترجمه گوگل]کیک بی سر و صدا سرش را سوت زد

11. Spear showed him around the flat.
[ترجمه ترگمان]نیزه روی آپارتمان او را به او نشان داد
[ترجمه گوگل]کلیپ او را در اطراف تخت نشان داد

12. The dead deer was impaled on a spear.
[ترجمه ترگمان]گوزن مرده به نیزه اصابت کرده بود
[ترجمه گوگل]گوزن مرده بر روی یک ریش بود

13. The figure holds a spear against the right side of his body.
[ترجمه ترگمان]پیکر یک نیزه را در سمت راست بدنش قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این رقم در مقابل سمت راست بدن او قرار دارد

14. Thor asked the Lord of the Unerring Spear, who had given an eye for wisdom.
[ترجمه ترگمان]، \"تور\" از لرد \"نیزه unerring\" خواسته که کسی که چشم عقل داشته
[ترجمه گوگل]ثور از پروردگاری از کاپیتان بیگانه خواسته بود که چشمش به خرد است

15. From behind her came a spear of light that struck steam from the ground at her feet.
[ترجمه ترگمان]از پشت سر نیزه نوری از زمین بیرون آمد که از زمین به زمین خورد
[ترجمه گوگل]از پشت او یک قطره نور بود که بخاطر پاهایش از زمین به زمین افتاد

16. So saying he hurled his spear.
[ترجمه ترگمان]این بگفت و نیزه اش را به طرف من پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]به همین خاطر گفت او اسلحه خود را بریده بود

spearfishing

ماهیگیری با نیزه


The wild boar had been speared to death.

گراز وحشی را با نیزه کشته بودند.


Indians learn how to spear a salmon.

سرخپوستان ماهی‌گیری با نیزه را می‌آموزند.


پیشنهاد کاربران

دشنه

نیزه roman reings

فرو کردن

چنگ اندازی/ گسترش یافتن
Tumor has spread in his lung
در مورد توده و متاستاز و عفونت این کاربرد را دارد



کلمات دیگر: