کلمه جو
صفحه اصلی

train of thought

انگلیسی به فارسی

سلسله ای از افکار


انگلیسی به انگلیسی

• line of thought, continuity of thought, string of ideas

جملات نمونه

1. The telephone rang and interrupted my train of thought.
[ترجمه ترگمان]تلفن زنگ زد و رشته افکار مرا قطع کرد
[ترجمه گوگل]تلفن زنگ زد و فکر من را قطع کرد

2. The phone ringing interrupted my train of thought.
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ تلفن رشته افکارم را قطع کرد
[ترجمه گوگل]زنگ تلفنی فکر من را قطع کرد

3. His telephone call interrupted my train of thought.
[ترجمه ترگمان]تماس تلفنی او رشته افکارم را قطع کرد
[ترجمه گوگل]تماس تلفنی او قطار فکر من را قطع کرد

4. The telephone rang and she lost her train of thought.
[ترجمه ترگمان]تلفن زنگ زد و رشته افکارش را از دست داد
[ترجمه گوگل]تلفن زنگ زد و قطار فکرش را از دست داد

5. He hesitated, as though he had lost his train of thought.
[ترجمه ترگمان]او مردد ماند، گویی رشته افکارش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]او تردید میکرد، همانطور که گویای تفکر او بود

6. The phone interrupted my train of thought.
[ترجمه ترگمان]تلفن رشته افکارم را قطع کرد
[ترجمه گوگل]تلفن قطار من را متوقف کرد

7. The phone rang and broke my train of thought.
[ترجمه ترگمان]تلفن زنگ زد و رشته افکار مرا شکست
[ترجمه گوگل]تلفن زنگ زد و فکر من را شکست

8. Your telephone call interrupted my train of thought.
[ترجمه ترگمان]رشته تلفن شما رشته افکار مرا قطع کرد
[ترجمه گوگل]تماس تلفنی من قطعه فکر من را قطع کرد

9. I've lost my train of thought.
[ترجمه ترگمان]رشته افکار خودم را از دست داده ام
[ترجمه گوگل]من فکر خود را از دست داده ام

10. What amazing train of thought led you from Napoleon to global warming?
[ترجمه ترگمان]چه نوع تفکر شگفت انگیزی باعث شد که شما از ناپلئون به گرم شدن جهانی هوای کره زمین کمک کنید؟
[ترجمه گوگل]چه قطعه ای از تفکر شگفت انگیز شما را از ناپلئون به گرمای جهانی هدایت کرد؟

11. Footsteps on the staircase interrupted his train of thought.
[ترجمه ترگمان]صدای پا در راه پله رشته افکار او را قطع کرد
[ترجمه گوگل]خطوط راه پله ای قطار فکر خود را قطع کرد

12. The kettle began to whistle, breaking into her train of thought.
[ترجمه ترگمان]کتری سوت کشید و به رشته افکارش وارد شد
[ترجمه گوگل]کتری شروع به سوت زدن کرد، به فکر فرو رفت

13. I've interrupted your train of thought.
[ترجمه ترگمان]رشته افکار شما را مختل کرده ام
[ترجمه گوگل]من قطار فکرت را قطع کردم

14. The words were a train of thought suggested by the music, by Neil's guitar line.
[ترجمه ترگمان]این کلمات یک قطار فکری بود که توسط خط گیتار نیل به او پیشنهاد شده بود
[ترجمه گوگل]این اصطلاحات توسط موسیقی توسط گیتار نیل مطرح شده است

پیشنهاد کاربران

رشته افکار

استدلال
صغری کبری

سلسله رشته افکار

یک سری از افکار پشت سرهم

اندیشه هایی که پشت سر هم به ذهن انسان خطور میکند مانند این شعر:
هر وقت که می کوشم در کار کنم تدبیر/رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر


کلمات دیگر: