کلمه جو
صفحه اصلی

miserly


معنی : خسیس، چشم تنگ
معانی دیگر : زفت، ژکور، لئیم، پول دوست

انگلیسی به فارسی

چشم تنگ، خسیس


بدبختی، خسیس، چشم تنگ


انگلیسی به انگلیسی

• cheap or stingy
miserly people are very mean and hate spending money.

مترادف و متضاد

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

چشم تنگ (صفت)
miserly, niggardly

greedy, stingy


Synonyms: abject, avaricious, beggarly, cheapskate, churlish, close, close-fisted, covetous, grasping, ignoble, illiberal, mean, parsimonious, penny-pinching, penurious, skinflint, sordid, tightfisted, ungenerous


Antonyms: generous, giving, liberal


جملات نمونه

1. Being miserly with our natural resources will help us to live longer on this earth.
کم مصرف کردن منابع طبیعی، این منفعت را برای ما دارد که مدت بیشتری را بر روی کره زمین زندگی کنیم

2. A miserly person rarely has any friends.
یک شخص خسیس دوستی ندارد

3. Silas Marner abandoned his miserly habits when Eppie came into his life.
سیلاس مارنر وقتی "اپی" وارد زندگی او شد رفتار گدامنشانه خود را کنار گذاشت

4. you wrong him; he is not cruel and miserly
در حق او بی انصافی می کنی،او ظالم و خسیس نیست.

5. A miserly father makes a prodigal son.
[ترجمه ترگمان]یک پدر خسیس پسر prodigal است
[ترجمه گوگل]پدر بدبختی یک پسر فداکار را می سازد

6. He is miserly with both his time and his money.
[ترجمه ترگمان]او هم خسیس است و هم پولش
[ترجمه گوگل]او با زمان و پولش از هر لحاظ فاسد است

7. Being a student today with miserly grants and limited career prospects is difficult.
[ترجمه ترگمان]امروز دانش آموز بودن با کمک های بی شرمانه و چشم انداز شغلی محدود دشوار است
[ترجمه گوگل]امروزه دانشجویان با کمکهای نامناسب و فرصت های شغلی محدود، دشوار است

8. We were offered a miserly 4% pay rise.
[ترجمه ترگمان]ما به ما ۴ درصد افزایش قیمت داده شد
[ترجمه گوگل]ما یک افزایش 4٪ افزایش یافتیم

9. Awarded a miserly 85% on Issue 6 on budget it's worth far, far more.
[ترجمه ترگمان]در مورد بودجه ۶ تا ۸۵ درصد در بودجه شماره ۶ به مراتب بیش از پیش ارزش دارد
[ترجمه گوگل]هزینۀ هزینۀ 85 درصدی در بودجه 6 درصدی که ارزش آن بسیار زیاد است، بسیار بیشتر است

10. The First World's miserly materialism is enough to make any honest seeker yearn for a new alternative or age.
[ترجمه ترگمان]اولین مادی گرایی از جهان این است که هر جستجوگر شریف را برای یک جایگزین یا سن جدید آرزو کند
[ترجمه گوگل]ماتریالیسم بدبختی اول دنیا به اندازه کافی برای ایجاد هر گونه شریک صادقانه برای یک جایگزین یا سن جدید است

11. A miserly offer is unlikely to be accepted.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد miserly بعید است پذیرفته شود
[ترجمه گوگل]بعید است پذیرفتن یک پیشنهاد بدبختانه

12. Dallas Stymies Kings, 5-1 Hockey: Stars play a miserly defense and score four times on power play and once short-handed.
[ترجمه ترگمان]تیم دالاس Stymies کینگز، ۵ - ۱ هاکی: ستاره ها برای نمایش قدرت دفاع می کنند و چهار بار با قدرت بازی می کنند
[ترجمه گوگل]Dallas Stymies Kings، 5-1 هاکی: ستاره ها بازی دفاع وحشتناک و چهار بار در بازی قدرت و یک بار کوتاه دست

13. Too many customers are alienated by our miserly attitude to compensation for mistakes that we made.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مشتریان از رفتار miserly نسبت به جبران اشتباهاتی که مرتکب شده ایم، بیگانه هستند
[ترجمه گوگل]مشتریان بیش از حد از طریق نگرانی ما نسبت به جبران اشتباهاتی که ما ایجاد کرده اند، بیگانه اند

14. Nobody was more surprised than Neeld when his miserly great-uncle proved to be worth nearly £1 million, mostly in cash.
[ترجمه ترگمان]وقتی عموی بزرگ و miserly بیش از یک میلیون پوند، بیشتر به پول نقد می ارزید، هیچ کس تعجب نکرد
[ترجمه گوگل]هیچ کس از Neeld غافلگیر نشد، زمانی که عصبانیتش به طرز معجزه آسایی بود و تقریبا 1 میلیون پوند بود که عمدتا به صورت نقدی بود

15. Low - flush toilets and miserly showerheads mandated in 1992 produced years of consumer grumbling and disobedience.
[ترجمه ترگمان]توالت ها و miserly miserly که در سال ۱۹۹۲ سفارش داده شد سال ها of مصرف کنندگان و نافرمانی بود
[ترجمه گوگل]توالتهای کم عمق و کثیفی که در سال 1992 اعمال شده بود، باعث شد که سالیان دراز کشیدن و نافرمانی مصرف کنندگان ایجاد شود

16. He is so miserly he won't buy things he relly needs.
[ترجمه ترگمان]این قدر خسیس است که چیزهایی را که لازم دارد بخرد
[ترجمه گوگل]او خیلی بدبخت است، او چیزهایی را که او نیاز دارد خرید نمی کند

17. Because my man is right I am very miserly.
[ترجمه ترگمان]زیرا که حق با من است، من خسیس هستم
[ترجمه گوگل]از آنجا که مرد من درست است، من بسیار بدبختی هستم

پیشنهاد کاربران

ناچیز، بسیار کم

خسیس

خساست به خرج دادن


کلمات دیگر: