1. crowd (on) sail
(کشتی بادبانی) شمار زیادی بادبان افراشتن (برای زیاد کردن سرعت)
2. crowd out
(با فشار یا ازدحام کسی را) بیرون راندن
3. a crowd (of people) gathered in the square
انبوهی از مردم در میدان گرد آمدند.
4. the crowd besieged the car
جمعیت ماشین را احاطه کرد.
5. the crowd dispersed at the first shot
با اولین تیراندازی جمعیت متفرق شد.
6. the crowd kazem is traveling with these days are all addicts
افرادی که این روزها کاظم با آنها معاشر است جملگی معتاد هستند.
7. the crowd mooched away in silent disinterest
جمعیت با سکوت حاکی از عدم علاقه به آرامی دور شد.
8. the crowd panicked with the sound of explosion
در اثر سر و صدای انفجار مردم هراس زده شدند.
9. the crowd spilled over into the square
جمعیت ریختند توی میدان.
10. the crowd tilted into the room
جمعیت ریختند توی اتاق.
11. the crowd was so orderly that the police presence seemed superfluous
آن جمعیت آنقدر مرتب و منظم بود که حضور پلیس غیر ضروری به نظر می رسید.
12. a big crowd
جمعیت بزرگ
13. a dense crowd
جمعیت متراکم (همفشرده)
14. a huge crowd began flowing toward the stadium
جمعیت عظیمی به سوی ورزشگاه روان شد.
15. a huge crowd turned out to welcome him
جمعیت عظیمی به پیشواز او رفتند.
16. a large crowd collected
جمعیت زیادی گرد آمد.
17. a large crowd gathered at the scene of the accident
جمعیت زیادی در محل حادثه گرد آمده بودند.
18. a thick crowd
جمعیت انبوه
19. a turbulent crowd
جمعیتی آشوبگر
20. a variegated crowd
یک جماعت جوراجور
21. a vociferous crowd
جمعیت پر سر و صدا
22. a whole crowd of relatives are coming to dinner!
یک قافله قوم و خویش برای شام خواهند آمد!
23. the angry crowd jostled the condemned man
مردم خشمگین مرد محکوم را هل می دادند.
24. the whole crowd began pelting to the beach
همه ی جماعت به طرف ساحل شتافتند.
25. a capacity crowd (or audience)
جمعیت به حد گنجایش،پر
26. he is a crowd pleaser
او عوام فریب است،او مردم پسند است.
27. lost in the crowd
ناپیدا در جمعیت
28. three is a crowd
(عامیانه) مزاحم نشو (ما دو نفر می خواهیم تنها باشیم)،سه نفری نمی شود
29. he passed among the crowd
از میان جمعیت رد شد.
30. he vanished into the crowd
او در میان جمعیت ناپدید شد.
31. the density of the crowd
تراکم جمعیت
32. the police pushed the crowd to one side
پلیس جمعیت را کنار زد.
33. to soothe an angry crowd with promises
جماعت خشمگینی را با قول و وعده استمالت کردن
34. we breasted through the crowd
با فشار (یا تنه زدن) از میان جمعیت رد شدیم.
35. greece was divided into a crowd of petty states
یونان به تعدادی ایالات کوچک تقسیم شد.
36. i missed him in the crowd
در شلوغی او را گم کردم.
37. i stood amidst the angry crowd and asked them to be calm
در میان جمعیت خشم آلود ایستادم و آنها را به آرامش دعوت کردم.
38. the police fired into the crowd
پلیس به جمعیت تیر اندازی کرد.
39. the political leader and his crowd of followers
رهبر سیاسی و گروه پیرو او
40. the president waved at the crowd
رئیس جمهور برای جماعت دست تکان داد.
41. the race pulled a large crowd
مسابقه تماشاچیان فراوانی را جلب کرد.
42. crowds of (or a whole crowd of)
شمار بسیار،مردم زیاد
43. i had to press through the crowd to reach my car
برای رسیدن به اتومبیلم مجبور شدم با فشار از میان جمعیت رد بشوم.
44. i wormed my way through the crowd
از میان جمعیت مارپیچ حرکت کردم.
45. she elbowed her way through the crowd
او با آرنج راه خود را از میان جمعیت باز کرد.
46. the detective spotted him in the crowd
کاراگاه او را در میان جمعیت شناخت.
47. the mad man fired at the crowd at random
مرد دیوانه بی هدف به طرف جمعیت تیراندازی کرد.
48. the traffic was jammed by the crowd of demonstrators
انبوه تظاهر کنندگان رفت و آمد را بند آورده بوند.
49. they thrust their way through the crowd
با فشار از میان جمعیت رد شدند.
50. we shouldered our way through the crowd
با فشار شانه از میان جمعیت رد شدیم.
51. at the end of the match the crowd invaded the pitch
در پایان مسابقه جمعیت ریختند توی زمین بازی.
52. i clapped eyes on him in the crowd
در میان جمعیت نگاهم به او افتاد.
53. she stood in the middle of the crowd
در میان جمعیت ایستاد.
54. suddenly she was swept away by the crowd
ناگهان جمعیت او را از جاکند و با خود برد.
55. the arrival of the police quieted the crowd
سر رسیدن پلیس جمعیت را آرام کرد.
56. the news of his death electrified the crowd in the square
خبر مرگ او مردم را در میدان برق زده کرد.
57. the police opened a lane through the crowd and let us pass
پلیس ها از میان جمعیت راهی گشودند و گذاشتند ما رد شویم.
58. the referee blew his whistle and the crowd roared
داور مسابقه سوت زد و تماشاگران برخروشیدند.
59. you could feel the electricity in that crowd
شور و هیجان آن جماعت محسوس بود.
60. from his pulpit the preacher could rake the crowd from end to end
از روی منبر واعظ می توانست جماعت را از یک سو تاسوی دیگر زیر نظر داشته باشد.
61. i lifted the baby and hustled through the crowd
بچه را بلند کردم و با فشار از میان مردم رد شدم.
62. one of the policemen spied him in the crowd
یکی از پاسبانان او را در میان جمعیت شناخت.
63. the unfair boxer became the scorn of the crowd
مشت زن بی انصاف مورد تحقیر جماعت قرار گرفت.
64. his performance seemed to have taken the fancy of the crowd
چنین به نظر می رسد که بازیگری او آن جماعت را مسحور کرده بود.
65. i had a glimpse of her and then she disappeared in the crowd
در یک آن او را دیدم و سپس در جمعیت ناپدید شد.