(در ترکیب با واژه های دیگر) متوجه، ـ گرای، در مرکز، متمرکز، گرای at this school we are student centered در این آموزشگاه، دانش آموز مرکز توجه است
centered
(در ترکیب با واژه های دیگر) متوجه، ـ گرای، در مرکز، متمرکز، گرای at this school we are student centered در این آموزشگاه، دانش آموز مرکز توجه است
انگلیسی به فارسی
در مرکز، متمرکز
(در ترکیب با واژههای دیگر) متوجه، ـ گرای
مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
انگلیسی به انگلیسی
• placed in the middle
جملات نمونه
1. their criticisms centered on foreign affairs
انتقادات آنها مربوط به امور خارجه بود.
2. most of the activities centered around sports
بیشتر فعالیت ها مربوط به ورزش بود.
3. The village centered on its market square.
[ترجمه ترگمان]این روستا در مرکز بازار خود قرار داشت
[ترجمه گوگل]این روستا در میدان بازار قرار دارد
[ترجمه گوگل]این روستا در میدان بازار قرار دارد
4. The action of the play is centered on the struggle between the two women.
[ترجمه ترگمان]عمل این نمایش بر روی کش مکش میان دو زن متمرکز شده است
[ترجمه گوگل]عمل بازی بر مبارزه بین دو زن متمرکز است
[ترجمه گوگل]عمل بازی بر مبارزه بین دو زن متمرکز است
5. He centered his attention on the problem.
[ترجمه ترگمان]توجهش را به مساله معطوف داشت
[ترجمه گوگل]او توجه او را بر این مشکل متمرکز کرد
[ترجمه گوگل]او توجه او را بر این مشکل متمرکز کرد
6. The tremor was centered just south of San Francisco and was felt as far as 200 miles away.
[ترجمه ترگمان]این لرزش فقط در جنوب سان فرانسیسکو بود و تا ۲۰۰ مایل دورتر احساس می شد
[ترجمه گوگل]لرزش در جنوب سان فرانسیسکو متمرکز بود و تا 200 مایل دور احساس شد
[ترجمه گوگل]لرزش در جنوب سان فرانسیسکو متمرکز بود و تا 200 مایل دور احساس شد
7. All his attention has centered on that experiment.
[ترجمه ترگمان]تمام توجه او بر این آزمایش متمرکز شده است
[ترجمه گوگل]تمام توجه او در این آزمایش تمرکز دارد
[ترجمه گوگل]تمام توجه او در این آزمایش تمرکز دارد
8. The discussion centered around four subjects.
[ترجمه ترگمان]بحث پیرامون چهار موضوع بود
[ترجمه گوگل]بحث در مورد چهار موضوع متمرکز بود
[ترجمه گوگل]بحث در مورد چهار موضوع متمرکز بود
9. In 194 a quake centered near Olympia claimed eight lives.
[ترجمه ترگمان]در ۱۹۴ یک زلزله در نزدیکی المپیا هشت کشته بر جای گذاشت
[ترجمه گوگل]در سال 194، یک زمین لرزه در نزدیکی المپیا، هشت جانشینی را به همراه داشت
[ترجمه گوگل]در سال 194، یک زمین لرزه در نزدیکی المپیا، هشت جانشینی را به همراه داشت
10. The discussion centered on our apprehension of the nature of God.
[ترجمه ترگمان]بحث بر درک ما از ذات خداوند متمرکز بود
[ترجمه گوگل]بحث در مورد نگرانی ما درباره ماهیت خداوند متمرکز بود
[ترجمه گوگل]بحث در مورد نگرانی ما درباره ماهیت خداوند متمرکز بود
11. Michael is self- centered with a chip on his shoulder, just like he used to be, she says.
[ترجمه ترگمان]او می گوید: (مایکل)خود را با یک چیپ روی شانه خود متمرکز می کند، درست مثل سابق
[ترجمه گوگل]مایکل با یک چیپ بر روی شانه خود تمرکز می کند، درست همانطور که او قبلا داشت، او می گوید
[ترجمه گوگل]مایکل با یک چیپ بر روی شانه خود تمرکز می کند، درست همانطور که او قبلا داشت، او می گوید
12. Disorganized though it always was, classical theology centered upon a single, often irresponsible but always dominant figure.
[ترجمه ترگمان]هر چند که همیشه چنین بود، الاهیات کلاسیک متمرکز بر یک شخصیت واحد، غالبا غیر مسئول، اما همیشه غالب بود
[ترجمه گوگل]هرچند که همواره ناسازگار بود، کلیسای کلاسیک متمرکز بر یک فرد، اغلب غیر مسئولانه اما همیشه مسلط است
[ترجمه گوگل]هرچند که همواره ناسازگار بود، کلیسای کلاسیک متمرکز بر یک فرد، اغلب غیر مسئولانه اما همیشه مسلط است
13. The deepest divisions have centered on demands for greater internal party democracy and the pace of party reform.
[ترجمه ترگمان]عمیق ترین بخش ها بر سر تقاضا برای دموکراسی حزبی بیشتر و سرعت اصلاحات حزب متمرکز شده اند
[ترجمه گوگل]عمیق ترین تقسیم بندی ها بر تقاضاهای دموکراسی حزب داخلی و سرعت اصلاحات حزبی متمرکز شده است
[ترجمه گوگل]عمیق ترین تقسیم بندی ها بر تقاضاهای دموکراسی حزب داخلی و سرعت اصلاحات حزبی متمرکز شده است
14. A lot of the ballyhoo centered on the network's new hit show.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از ballyhoo که بر روی برنامه حمله جدید شبکه متمرکز شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از ballyhoo متمرکز در نشان می دهد جدید آمار شبکه است
[ترجمه گوگل]بسیاری از ballyhoo متمرکز در نشان می دهد جدید آمار شبکه است
15. Knife first at your right, water glass centered on its tip, one inch away.
[ترجمه ترگمان]چاقو اول در سمت راست شما قرار داشت و لیوان آب در نوک آن قرار داشت و یک اینچ آن طرف تر بود
[ترجمه گوگل]اولین چاقو در سمت راست خود، شیشه آب روی نوک آن، یک اینچ فاصله دارد
[ترجمه گوگل]اولین چاقو در سمت راست خود، شیشه آب روی نوک آن، یک اینچ فاصله دارد
At this school we are student-centered.
در این آموزشگاه، دانشآموز مرکز توجه است.
پیشنهاد کاربران
متمرکز شده
centred on = بر محور، بر حول، با گرایش به، با تمرکز بر، با محوریت، متمرکز بر
- محور ( teacher - centered = معلم محور )
وسط قرار گرفته
در پژوهش:
میانی
میانی
( کارو فعالیت و بحث و. . . ) متمرکز بر، ( احساس ) آرام و مسلط بر امور
کلمات دیگر: