کلمه جو
صفحه اصلی

shipwrecked

انگلیسی به فارسی

shipwrecked


انگلیسی به انگلیسی

• sunken (of a ship); ruined, destroyed

جملات نمونه

1. the shipwrecked sailors were at the mercy of the wind and rain
سرنوشت ملوانان کشتی شکسته کاملا در دست باد و باران بود.

2. that hasty marriage shipwrecked his life
آن ازدواج شتاب آمیز زندگی او را تباه کرد.

3. The lifeboat brought off most of the shipwrecked sailors.
[ترجمه ترگمان]قایق نجات بیشتر ملوانان کشتی شکسته را بیرون آورد
[ترجمه گوگل]قایق راننده بیشترین ملوان کشتی را خراب کرد

4. The shipwrecked sailor scanned the horizon anxiously every morning.
[ترجمه ترگمان]کشتی شکسته ای هر روز صبح با نگرانی افق را نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]ملوان کشتی خراب هر روز صبح با افکار غم انگیز آشنا می شود

5. The shipwrecked sailors were lodged in the school.
[ترجمه حسین] ملوانان کشتی شکسته در مدرسه ساکن شدند.
[ترجمه ترگمان]کشتی شکسته ای در مدرسه جا گرفته بود
[ترجمه گوگل]ملوانان کشتی خراب در مدرسه قرار گرفتند

6. The shipwrecked sailors were picked up by a passing boat.
[ترجمه ترگمان]ملوانان کشتی غرق شده توسط یک قایق عبور از کشتی به کشتی آمده بودند
[ترجمه گوگل]ملوانان کشتی خراب با قایق گذر بودند

7. Imagine you've been shipwrecked.
[ترجمه ترگمان] تصور کن که کشتیم غرق شد
[ترجمه گوگل]تصور کنید که شما خراب شده اید

8. We were shipwrecked on a deserted island.
[ترجمه ترگمان] ما توی یه جزیره متروکه کشتیم غرق شد
[ترجمه گوگل]ما در یک جزیره متروکه کشتی گرفتیم

9. Beatty was shipwrecked off the coast of Africa.
[ترجمه ترگمان]Beatty در ساحل آفریقا غرق شد
[ترجمه گوگل]بیتی در سواحل آفریقا از بین رفت

10. They were shipwrecked off the coast of Africa.
[ترجمه ترگمان]آن ها در ساحل آفریقا شکست خوردند
[ترجمه گوگل]آنها در سواحل آفریقا از بین رفتند

11. He was shipwrecked after visiting the island.
[ترجمه ترگمان]اون بعد از دیدن جزیره غرق شد
[ترجمه گوگل]پس از بازدید از جزیره، او از بین رفت

12. The bad weather added to the shipwrecked sailors' difficulties.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بد به ملوانان کشتی شکسته اضافه شد
[ترجمه گوگل]آب و هوای بد به مشکلات ملوانان کشتی سقوط کرد

13. Like being shipwrecked on an island a raft - together.
[ترجمه ترگمان] مثل اینکه توی یه جزیره کشتیم غرق شد
[ترجمه گوگل]مثل اینکه در یک جزیره یک کشتی را خراب کرد - با هم

14. She was shipwrecked by herself.
[ترجمه ترگمان]او غرق در کشتی شد
[ترجمه گوگل]او خود را از دست داد

15. I am like a shipwrecked survivor holding fast to the debris, awaiting the arrival of the scheduled liner.
[ترجمه ترگمان]من مانند یک بازمانده کشتی شکسته ای هستم که به سرعت در زیر آوار مانده و منتظر رسیدن سفینه scheduled است
[ترجمه گوگل]من مانند یک بازمانده کشتی خراب شده که سریع به آوارها میرفتم، منتظر ورود لاینرهای برنامه ریزی شده بودم

پیشنهاد کاربران

نابودشده، تباه شده

غرق شده

کشتی شکسته

کشتی شکسته و غرق شده


کلمات دیگر: