کلمه جو
صفحه اصلی

dissatisfy


معنی : ناخشنود کردن، رنجانیدن، ناراضی کردن، ناخرسند کردن
معانی دیگر : ناشاد کردن، رنجاندن

انگلیسی به فارسی

ناخرسندکردن، ناراضی کردن، ناخشنودکردن، رنجانیدن


انگلیسی به انگلیسی

• cause discontent, displease

مترادف و متضاد

ناخشنود کردن (فعل)
discontent, dissatisfy

رنجانیدن (فعل)
dissatisfy, disoblige, displease, pinprick

ناراضی کردن (فعل)
dissatisfy

ناخرسند کردن (فعل)
dissatisfy

displease


Synonyms: discontent, disappoint, perturb, anger, disappoint


جملات نمونه

1. he listed the things that dissatisfy him
او چیزهایی که او را ناخشنود می سازد فهرست کرد.

2. Everyone is dissatisfied with his own fortune.
[ترجمه ترگمان]همه از ثروت خود ناراضی هستند
[ترجمه گوگل]همه با ثروت خود ناراضی هستند

3. She was dissatisfied with the job.
[ترجمه ترگمان]از این کار ناراضی بود
[ترجمه گوگل]او با شغل ناراضی بود

4. I'm thoroughly dissatisfied with your work.
[ترجمه ترگمان]من از کار شما ناراضی هستم
[ترجمه گوگل]من کاملا با کار شما ناراضی هستم

5. The decision left us feeling deeply dissatisfied.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم ما را به شدت ناراضی کرد
[ترجمه گوگل]این تصمیم ما را به شدت ناراضی احساس کرد

6. If you're dissatisfied with the service, why don't you complain to the hotel manager?
[ترجمه ترگمان]اگر از خدمت ناراضی هستی، پس چرا به مدیر هتل شکایت نمی کنی؟
[ترجمه گوگل]اگر شما از خدمات ناراضی هستید، چرا به مدیر هتل شکایت نمی کنید؟

7. Research indicates that over 81% of teachers are dissatisfied with their salary.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات نشان می دهند که بیش از ۸۱ درصد معلمان از حقوق خود ناراضی هستند
[ترجمه گوگل]تحقیقات نشان می دهد که بیش از 81 درصد معلمان از حقوق خود ناراضی هستند

8. I'm dissatisfied with his answer.
[ترجمه ترگمان]از جوابش ناراضی هستم
[ترجمه گوگل]من با پاسخ خود ناراضی هستم

9. He became increasingly dissatisfied and querulous in his old age.
[ترجمه ترگمان]در سنین پیری به شدت ناراضی و ناراضی می شد
[ترجمه گوگل]او در دوران پیری خود به طور فزاینده ای ناراضی و غم انگیز بود

10. She was feeling very dissatisfied with her lot.
[ترجمه ترگمان]خیلی از او ناراضی بود
[ترجمه گوگل]او خیلی ناراضی بود

11. He seemed dissatisfied with my explanation.
[ترجمه ترگمان]از توضیح من ناراضی به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او به توضیح من ناراضی بود

12. He was dissatisfied with the status quo.
[ترجمه ترگمان]از وضع موجود ناراضی بود
[ترجمه گوگل]او با وضعیت موجود ناراضی بود

13. His poor grade in English dissatisfied his teacher.
[ترجمه ترگمان]نمره ضعیف او در زبان انگلیسی معلم او را راضی کرد
[ترجمه گوگل]درجه ضعیف او در انگلیس معلم او را ناراضی می کند

14. There are three reasons for my resignation. First, I am dissatisfied with my wages; secondly, the hours are too long; and thirdly, there is little chance of promotion.
[ترجمه ترگمان] سه دلیل برای استعفای من وجود داره اول از حقوق خود ناراضی هستم؛ ثانیا ساعاتی طولانی است؛ و ثالثا، احتمال ترفیع هم وجود دارد
[ترجمه گوگل]سه دلیل برای استعفای من وجود دارد اول، من با دستمزدهایم ناراضی هستم؛ ثانیا، ساعتها خیلی طولانی هستند و سوم، شانس کمی برای ارتقا وجود دارد

15. She's very dissatisfied with her current job.
[ترجمه ترگمان]از شغل فعلی او خیلی ناراضی است
[ترجمه گوگل]او با شغل فعلی خود بسیار ناراضی است

The room was comfortable but the food dissatisfied all of us.

اتاق راحت بود؛ ولی خوراک همه‌ی ما را ناراضی کرد.


He listed the things that dissatisfy him.

او چیزهایی که او را ناخشنود می‌سازد، فهرست کرد.


پیشنهاد کاربران

ناراضی بودن


کلمات دیگر: