کلمه جو
صفحه اصلی

conscript


معنی : سرباز وظیفه، مشمول نظام کردن، سرباز کردن
معانی دیگر : به خدمت نظام فراخواندن، (برای سربازی) احضار کردن، بیگار، (کارگر و سرمایه و ابزار را به زور) به خدمت دولت در آوردن، بیگاری کشیدن از

انگلیسی به فارسی

سرباز وظیفه، مشمول نظام کردن


مستعمره، سرباز وظیفه، مشمول نظام کردن، سرباز کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: conscripts, conscripting, conscripted
• : تعریف: to enroll by force of law in military service; draft.
مشابه: draft, enlist, impress, induct, press
اسم ( noun )
• : تعریف: a military recruit summoned by draft; draftee.

- The army needed conscripts because there were not enough volunteers.
[ترجمه ترگمان] ارتش به سربازان وظیفه نیاز داشت، زیرا داوطلبان کافی وجود نداشت
[ترجمه گوگل] ارتش به نیروهای نظامی نیاز داشت، زیرا داوطلبان کافی نبودند
صفت ( adjective )
• : تعریف: enrolled in military service by legal compulsion; drafted.

• person who has been drafted into military service
draft into military service
if someone is conscripted, they are officially made to join the armed forces.
a conscript is a person who has been made to join the armed forces of a country.

مترادف و متضاد

سرباز وظیفه (اسم)
conscript

مشمول نظام کردن (فعل)
conscript

سرباز کردن (فعل)
maturate, conscript, enlist, enroll

recruit


Synonyms: draftee, inductee


جملات نمونه

1. a conscript army
ارتش متشکل از سربازان وظیفه (در مقابل ارتش متشکل از سربازان داوطلب و حرفه ای: volunteer army)

2. One young conscript rose with a message of thanks, his voice choked with emotion.
[ترجمه ترگمان]یک سرباز جوان با پیغامی از جا برخاست و با صدایی که از فرط هیجان نفسش بند آمده بود، برخاست
[ترجمه گوگل]یکی از سربازان جوان با یک پیام از لطف، با صدایی که از احساسات خسته شده بود، بلند شد

3. They proposed to conscript both capital and labour.
[ترجمه ترگمان]آن ها پیشنهاد کردند که هم سرمایه و هم نیروی کار را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها پیشنهاد کردند که سرمایه و نیروی کار را بپردازند

4. Governor Davis wanted to conscript parents as homework helpers.
[ترجمه ترگمان]فرماندار دیویس می خواست پدر و مادر را به عنوان دستیار مشق کند
[ترجمه گوگل]فرماندار دیویس می خواست پدر و مادرش را به عنوان مشاور کمک به مشاغل مشغول به کار کند

5. I have an introduction to L, an army conscript.
[ترجمه ترگمان]من یک سرباز وظیفه ارتش دارم که یک سرباز وظیفه ارتش است
[ترجمه گوگل]من مقدمه ای برای L، یک سرباز ارتش دارم

6. To conscript more victims, you need a proper network.
[ترجمه ترگمان]برای کمک به قربانیان بیشتر، شما به یک شبکه مناسب نیاز دارید
[ترجمه گوگل]برای قربانی شدن بیشتر قربانیان، شما نیاز به یک شبکه مناسب دارید

7. She could do without large conscript armies to defend land frontiers and needed long-service troops who could be employed overseas for long periods.
[ترجمه ترگمان]او می توانست بدون ارتش سرباز وظیفه بزرگ برای دفاع از مرزه ای زمین و نیاز به نیروهایی که برای مدت طولانی در خارج از کشور استخدام می شوند، انجام دهد
[ترجمه گوگل]او می توانست بدون ارتش بزرگ ارتش برای دفاع از مرزهای مرزی و نیاز به نیروهای نظامی طولانی که می توانستند برای مدت طولانی در خارج از کشور کار کنند، انجام می شد

8. Some have conscript armies, others do not.
[ترجمه ترگمان]برخی از سربازان وظیفه پاسداری دارند و برخی دیگر این کار را نمی کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از ارتش های ارتش را می گیرند، دیگران نمی کنند

9. Across the road, an army conscript dressed in battle fatigues watches.
[ترجمه ترگمان]در آن طرف جاده، سربازی سرباز سربازی که لباس پوشیده از لباس پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]در سرتاسر جاده، یک ارتش خدمتکار لباس پوشیدن در نبرد خستگی ساعت

10. The practice of allowing a conscript to pay someone to take his place should be continued.
[ترجمه ترگمان]عمل اجازه دادن به یک سرباز وظیفه برای دادن به کسی که باید جای او را بگیرد باید ادامه یابد
[ترجمه گوگل]تمرین اجازه دادن به قاضی برای پرداخت کسی به جای او باید ادامه یابد

11. They conscript both capital and labour.
[ترجمه ترگمان]آن ها هم سرمایه و هم نیروی کار را از بین بردند
[ترجمه گوگل]آنها سرپرست سرمایه و نیروی کار هستند

12. Your body accords with conscript requirement completely.
[ترجمه ترگمان]بدن شما با نیاز سرباز وظیفه به طور کامل سازگاری دارد
[ترجمه گوگل]بدن شما به طور کامل با نیاز به قاضی موافق است

13. " No, it'd be like dragging in a conscript. "
[ترجمه ترگمان]نه، مثل این بود که آدم یک سرباز را بکشد
[ترجمه گوگل]'نه، این مانند کشیدن در یک قاضی است '

14. What does conscript check - up have is there scar to you can go on specific requirement body?
[ترجمه ترگمان]چه چیزی کنترل وظیفه را از دست می دهد؟ جای زخم روی بدن یک نیاز ویژه وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]چه اتفاقی می افتد؟ آیا می توانم به شما آسیب برسانم؟

15. Such were the men Lincoln and Stanton were proposing to conscript.
[ترجمه ترگمان]اینها مردانی بودند که لینکلن و استانتون می خواستند از آن ها سرباز کنند
[ترجمه گوگل]چنین مردانی لینکلن و استونون در حال دعوت کردن بودند

He was conscripted into the army.

او را به خدمت نظام بردند.


Conscripts were trained in this military base.

سربازان وظیفه را در این پایگاه نظامی آموزش می‌دادند.


In some countries, military conscription has been abolished.

در برخی کشورها خدمت اجباری در ارتش ملغی شده است.


اصطلاحات

a conscript army

ارتش متشکل از سربازان وظیفه (در مقابل ارتش متشکل از سربازان داوطلب و حرفه‌ای: volunteer army)


پیشنهاد کاربران

آشخور

1
/verb/
[ obj] :
🔴 to force ( someone ) to serve in the armed forces : draft
◀️The government is conscripting men for the army.
◀️He was conscripted into the army.

🔵 Other forms :
Conscripted / Conscripts / Conscripting / Conscription

2
/noun/
[count] :
🔴 a person who is forced to serve in the armed forces : draftee

🔵Other forms :
( plural ( Conscripts

3
/adjective /
always used before a noun
◀️conscript soldiers
◀️[a conscript army [=an army made up of conscripts

تلفظ :
1. کِنس کِرِپت
2. 3. کانس کِرِپت



فراخواندن به خدمت سربازی


کلمات دیگر: