کلمه جو
صفحه اصلی

bookish


معنی : لفظ قلم، کتابی، غیر متداول
معانی دیگر : دارای دانش کتابی (تئوری ولی نه عملی)، (واژه ی نسبتا منفی) کرم کتاب، کسی که همیشه سرش در کتاب است، میرزا قلمدان، وابسته به کتاب

انگلیسی به فارسی

(شخص) اهل کتاب


(سبک، بیان) کتابی، لفظ قلم، نامتداول


bookish، لفظ قلم، کتابی، غیر متداول


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: bookishly (adv.), bookishness (n.)
(1) تعریف: inclined to reading or study (often used disparagingly).

(2) تعریف: tending to rely on book learning more than on other experience.

(3) تعریف: literary or pedantic in tone or style.

- The historian's speech was bookish.
[ترجمه ترگمان] نطق مورخ تنها کتابی بود که بر آن نوشته شده بود
[ترجمه گوگل] سخنرانی مورخان کتابفروشی بود

• literary; fond of reading
someone who is bookish spends a lot of time reading serious books.

مترادف و متضاد

لفظ قلم (صفت)
bookish

کتابی (صفت)
literary, bookish, scribal

غیر متداول (صفت)
obsolete, uncommon, bookish

scholarly


Synonyms: academic, learned, pedantic, studious, scholastic, brainy, intelligent, smart, literary


Antonyms: ignorant, unschooled, stupid


جملات نمونه

1. bookish learning on business is no guarantee of success in the bazaar
دانش کتابی درباره ی تجارت تضمین موفقیت دربازار نیست.

2. She was always a bookish child.
[ترجمه اهورا] اون دختر همیشه یه بچه ی کتاب خون ( خرخون ) بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک بچه کتابی بود
[ترجمه گوگل]او همیشه یک کودک کتابفروشی بود

3. He was more bookish and intellectual than many of his fellow students.
[ترجمه ترگمان]او از بسیاری از دانشجویان خود برتر و روشنفکر بود
[ترجمه گوگل]او بیش از بسیاری از دانش آموزانش کتابفروشی و فکری بود

4. The form "book"underlies"bookish.
[ترجمه ترگمان]فرم \"کتاب\" زیربنای \"کتاب\" است
[ترجمه گوگل]فرم 'book'underlies'bookish

5. Nor is he an old-fashioned, bookish poet with antiquarian tendencies like Tennyson.
[ترجمه ترگمان]همچنین او یک شاعر قدیمی و کتابی با تمایلات antiquarian مانند تنیسون است
[ترجمه گوگل]او نیز یک شاعر قدیمی و شاعر کتابفروشی با تمایلات عامیانه مانند تنیسون نیست

6. Anthony Hopkins plays a bookish billionaire with a head full of unused facts.
[ترجمه ترگمان]آنتونی هاپکینز با سری مملو از واقعیت های بلا استفاده ای بازی می کند
[ترجمه گوگل]آنتونی هاپکینز یک میلیاردر کتابفروشی با یک سر پر از حقایق استفاده نشده است

7. Fanshawe was not a bookish child, however.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این کتاب فقط یک بچه کتاب و کتابی نبود
[ترجمه گوگل]با این حال، Fanshawe فرزند کتابفروشی نبود

8. Arthur Frommer is a bookish sort of guy.
[ترجمه ترگمان]آرتور Frommer \"یه نوع کتابی است\"
[ترجمه گوگل]آرتور فورمور نوعی کتابفروشی است

9. This bookish inclination at length determined by father to make me a printer.
[ترجمه ترگمان]این کتاب از طرف پدر مصمم شد که به من یک پرینتر بدهد
[ترجمه گوگل]این تمایل به کتابخوانی در طول تعیین شده توسط پدر برای من چاپگر

10. He was bookish, a swot and very close to his mother.
[ترجمه ترگمان]او کتابی بود و بسیار به مادرش نزدیک بود
[ترجمه گوگل]او کتابفروشی کرده بود و به مادرش نزدیک بود

11. Never be so bookish and naive as to treat complex class struggle as a simple matter.
[ترجمه ترگمان]هرگز به اندازه یک موضوع ساده به آن فکر نکنید و آنقدر ساده و ساده باشید که برای برخورد با طبقه پیچیده به عنوان یک موضوع ساده رفتار کنید
[ترجمه گوگل]هرگز نباید کتابخوان و ساده لوحانه برای مبارزه با پیچیده کلاس به عنوان یک ماده ساده به کار برید

12. The bookish historian now accepts it, reluctantly and ungraciously enough.
[ترجمه ترگمان]اکنون این نویسنده به اندازه کافی با بی میلی و بی میلی آن را می پذیرد
[ترجمه گوگل]این مورخ کتابفروشی در حال حاضر آن را قبول می کند، به طرز بی رحمانه و بی رحمانه

13. Don't be so bookish and unrealistic.
[ترجمه ترگمان]این قدر احمق و unrealistic نباش
[ترجمه گوگل]آیا چنین کتابخوان و غیر واقعی نباشید

14. Bookish bachelor seeking single Noetic Scientist?
[ترجمه ترگمان]مجرد بودن مجرد و مجرد بودن مجرد بودن؟
[ترجمه گوگل]کارشناسی کتابداری و اطلاع رسانی به دنبال Scientist Noetic؟

Bookish learning on business is no guarantee of success in the bazaar.

دانش کتابی درباره‌ی تجارت تضمین موفقیت در بازار نیست.


پیشنهاد کاربران

خرخون

اهل کتاب


کلمات دیگر: