کلمه جو
صفحه اصلی

pucker


معنی : چین، جمع شدگی، چروک، درهم کشیدن، چروک کردن، چروک شدن
معانی دیگر : چروکیده کردن، چروکاندن، چروکیدن، کیس دار شدن یا کردن، لب ورچیدن، (کاشانی) لنج ورچیدن، (لب را) غنچه کردن یا شدن، انجوخیدن، چروکیدگی، پارچه ی چین دار (به طور عمدی)

انگلیسی به فارسی

( puchery ) چروک، چین، جمع شدگی، چروک شدن، درهم کشیدن


پیکر، چروک، چین، جمع شدگی، چروک شدن، درهم کشیدن، چروک کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: puckers, puckering, puckered
• : تعریف: to gather or contract into small folds or wrinkles.
مترادف: crease, crinkle, furrow, gather, knit, purse, wrinkle
مشابه: corrugate, crease, frill, pleat, ruffle, rumple, shirr, tuck

- He puckered his lips and leaned forward to kiss her.
[ترجمه ترگمان] لب هایش را درهم فشرد و به جلو خم شد تا او را ببوسد
[ترجمه گوگل] او لب هایش را لمس کرد و به سمت او بوسید
- The wallpaper will pucker from moisture or heat.
[ترجمه ترگمان] کاغذدیواری هم از رطوبت و یا رطوبت تشکیل خواهد شد
[ترجمه گوگل] کاغذ دیواری از رطوبت و گرما رد می شود
اسم ( noun )
• : تعریف: a fold or wrinkle, or the section of something that is wrinkled.
مترادف: cockle, crease, crinkle, pleat, rumple, wrinkle
مشابه: crumple, fold, shirr, tuck

- an irregular pucker in the cloth
[ترجمه ترگمان] چین و چروک غیر معمول در پارچه
[ترجمه گوگل] یک جفت نامنظم در پارچه

• fold, crease, wrinkle; gather, tight crease or wrinkle
purse, constrict until tight and wrinkled (i.e. the lips); crease, wrinkle; become wrinkled, become creased
when a part of your face puckers or is puckered, it becomes wrinkled because you are frowning or trying not to cry.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] چروک - چین - جمع شدگی

مترادف و متضاد

Synonyms: crease, crinkle, crumple, fold, furrow, plait, ruck, ruckle


Antonyms: smoothness


draw together; wrinkle


چین (اسم)
flexure, offset, fold, fringe, frill, crispiness, chitlings, crease, wrinkle, fluting, crimp, chitlins, chitterlings, furbelow, lock, pucker, plication, plica, plait, tuck, pleat

جمع شدگی (اسم)
concentration, condensation, pucker

چروک (اسم)
wrinkle, pucker, shrinkage, plica

درهم کشیدن (فعل)
pucker

چروک کردن (فعل)
shrink, ruff, ruffle, pucker

چروک شدن (فعل)
shrink, constringe, shrivel, crease, pucker, tousle

wrinkle


Synonyms: cockle, compress, condense, contract, crease, crinkle, crumple, fold, furrow, gather, knit, purse, ruckle, ruck up, ruffle, screw up, squeeze, tighten


Antonyms: open, smooth


جملات نمونه

1. pucker up
غنچه کردن (لب)،لب ها را جمع کردن (مثلا برای بوسیدن)

2. to pucker one's lips
لنج ورچیدن

3. I find a zig-zag tends to pucker the fabric, but this may differ with makes of sewing machine.
[ترجمه ترگمان]من یک زیگ زاگ پیدا می کنم، اما این کار ممکن است با استفاده از دستگاه خیاطی متفاوت باشد
[ترجمه گوگل]من متوجه می شوم که یک زایگ زاگ را می کشد تا پارچه را بچرخاند، اما ممکن است با ماشین دوخت متفاوت باشد

4. Then seeing Joe's lips pucker, he walked over to the fireplace and embraced him.
[ترجمه ترگمان]بعد لب های جو را دید، به طرف بخاری رفت و او را در آغوش گرفت
[ترجمه گوگل]سپس لبخند جو را دید، او به طرف شومینه رفت و او را در آغوش گرفت

5. Her lips pucker and stretch, pucker and stretch.
[ترجمه ترگمان]لب هایش به هم چین و چروک برمی خورد، چین و چروک برمی خورد و کش و قوسی به خود داد
[ترجمه گوگل]لب های او را می شکند و کشید، پیکر و کشش

6. His lips didn't curve or pucker when he smiled.
[ترجمه ترگمان]وقتی لبخند می زد لب هایش به هم خم نشدن
[ترجمه گوگل]لب هایش وقتی لبخند زد، منحرف یا خم نمی شد

7. Forging defects of mould cavity non-saturate, crack, pucker and shearing edge avulsion, etc. on the astrictive clamps and operating scissors are studied by means of appearance and metallography.
[ترجمه ترگمان]نقص های Forging حفره تولید شده غیر اشباع، ترک، چین و shearing لبه برشی و غیره به وسیله clamps astrictive و قیچی عمل به وسیله ظاهر و metallography بررسی می شوند
[ترجمه گوگل]نقص های جوش از حفره های قالب بدون اشباع، کرک، پیک و لبه برش لبه، و غیره بر روی گیره های شیب دار و قیچی عامل با استفاده از ظاهر و فلزوگرافی مورد مطالعه قرار

8. Hammer recently spoke out about the kissing scene, saying he was looking forward to canoodling with DiCaprio and telling him to "pucker up".
[ترجمه ترگمان]همر به تازگی در مورد صحنه بوسیدن شروع به صحبت کرد و گفت که او مشتاقانه منتظر canoodling با دی کاپریو است و به او می گوید \"چین و چروک\" را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]هامر اخیرا دربارۀ صحنه بوسیدن سخن گفته است و می گوید او به دنبال خوردن غذا با دی کاپریو است و به او می گوید که او را به قتل می اندازد

9. Peony no from pucker up eyebrows. This children unexpectedly is come like this, also not wonder that pearly the madam will can not away with.
[ترجمه ترگمان]Peony ابروهایش را درهم کشید و گفت: نه این بچه ها به طور غیر منتظره به اینجا می آیند، و تعجبی هم ندارد که خانم pearly هم نمی تواند با آن ها فرار کند
[ترجمه گوگل]پونه بدون پیکر تا ابرو این کودکان به طور غیر منتظره به این نتیجه رسیده اند، همچنین جای تعجب ندارد که مادری که مادرش نمی تواند از آن دور شود

10. Compress lips together . Pucker lips & attempt to whistle.
[ترجمه ترگمان]لب هایش را به هم فشرد له وین در حال سوت زدن است
[ترجمه گوگل]لب ها را با هم مخلوط کنید لب پیکر سعی می کند سوت بزند

11. So why is it that we love to pucker up?
[ترجمه ترگمان]پس چرا ما دوست داریم از هم چین کاری بکنیم؟
[ترجمه گوگل]پس چرا اینطور است که ما دوست داریم تا پیکر بزنیم؟

12. You gotta pucker up your lips, like this.
[ترجمه ترگمان] باید لبات رو از بین ببری، مثل این
[ترجمه گوگل]شما باید لب های خود را بلند کنید، مثل این

13. You can try to pucker up to look cute, but don't overdo it.
[ترجمه ترگمان]تو می تونی بعضی وقت ها هم چین و چروک به شی، اما زیاده روی نکن
[ترجمه گوگل]شما می توانید سعی کنید به نگاه کردن ناز نگاه کنید، اما آن را بیش از حد نیست

14. A small fold or pucker made by gathering cloth.
[ترجمه ترگمان]چین و چروک کوچکی که با جمع آوری پارچه ایجاد شده بود
[ترجمه گوگل]یک تکه کوچک یا تکه ای ساخته شده با جمع آوری پارچه

He puckered up his lips for a kiss.

لب‌های خود را برای بوسه غنچه کرد.


I puckered my lips into a whistle.

لب‌های خود را برای سوت‌زدن جمع کردم.


As soon as she heard Shemr's name, her face puckered.

تا اسم شمر را شنید، چهره‌اش چین افتاد.


Zary was wearing a puckered blouse.

زری یک بلوز چروکیده پوشیده بود.


the puckers around the old woman's mouth

چین و چروک دور دهان آن پیرزن


اصطلاحات

pucker up

غنچه کردن (لب)، لب‌ها را جمع کردن (مثلاً برای بوسیدن)


پیشنهاد کاربران

چین دار شدن لب

لب ورچیدن
لهجه و گویش تهرانی
بر اثر ناراحتی لب ها را جمع کردن

لب برچیدن. [ ل َ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) به گریه درآمدن کودک. آغاز گریه کردن کودک. در آغاز گریه تشنجی در لبها پیدا آمدن. حالتی که در شروع گریه خاصه برای اطفال درلب دست دهد. حالتی از انقباض که پیش از گریستن بر لب افتد. پیدا آمدن حالتی در لب پیش از گریستن و در اطفال مشهودتر باشد. فراهم آوردن لبها را برای گریه یا خنده. آماده ٔ گریستن شدن کودک. لبها فراهم و ترنجیده داشتن آغازیدن گریه را. آثار گریستن پیدا آمدن درلبها به آغاز. گرد کردن دو لب آغازیدن گریستن را:
چنان هر خنده ام را گریه ای از پی روان باشد
که در وقت یتیمی طفل لب برچیده را مانم.
سعید اشرف ( آنندراج ) .
لبی برچیده ساقی تا دگر بر توبه ام خندد
چه درکام و زبان بیهوده استغفار می چینم.
ظهوری ( آنندراج ) .


کلمات دیگر: