کلمه جو
صفحه اصلی

sock


معنی : ضربه، درست، ضرب، جوراب ساقه کوتاه، کفش راحتی بی پاشنه، جوراب کوتاه، جوراب پوشیدن، مشت زدنیکراست، ضربت زدن
معانی دیگر : (جمع آن: socks یا sox) جوراب کوتاه، (تئاتر یونان و روم باستان) کفش سبک، کمدی، شادمایش، الهه ی الهامگر کمدی، رجوع شود به: windsock، زدن (به ویژه با مشت)، (خودمانی)، مشت

انگلیسی به فارسی

جوراب ساقه کوتاه، کفش راحتی بی پاشنه، جوراب پوشیدن، ضربت زدن، ضربه، مشت زدن یکراست، درست


جوراب، جوراب ساقه کوتاه، کفش راحتی بی پاشنه، ضربه، درست، جوراب کوتاه، ضرب، جوراب پوشیدن، ضربت زدن، مشت زدنیکراست


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: socks, sox
(1) تعریف: a covering for the foot made of a woven or knitted material and extending to a point between the ankle and knee.

(2) تعریف: something that resembles this covering in function or shape, such as an airport windsock or a covering for the head of a golf club.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: socks, socking, socked
عبارات: sock it to someone
• : تعریف: (informal) to hit or strike hard, esp. with a fist.
مشابه: belt, poke
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a hard blow, esp. with a fist.
مشابه: belt, paste, poke, punch

• woven or knitted foot covering which reaches a point between the ankle and the knee; hit, blow (slang)
hit, punch, strike (slang)
socks are pieces of clothing which cover your foot and ankle and are worn inside shoes.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] جوراب ساق کوتاه

مترادف و متضاد

ضربه (اسم)
pelt, accent, emphasis, stress, impact, strike, stroke, thud, lash, acute, hook, tit, brunt, hack, flap, whop, sock, traumatism, whang

درست (اسم)
sound, sock

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

جوراب ساقه کوتاه (اسم)
sock

کفش راحتی بی پاشنه (اسم)
sock

جوراب کوتاه (اسم)
sock

جوراب پوشیدن (فعل)
sock

مشت زدن یک راست (فعل)
sock

ضربت زدن (فعل)
strike, bump, bob, jab, contuse, hammer, inflict, sock

hit hard


Synonyms: beat, belt, bop, buffet, chop, clout, cuff, ding, nail, paste, punch, slap, smack, smash, soak, whack


Antonyms: tap


جملات نمونه

1. sock away
(امریکا - عامیانه) پول کنار گذاشتن،پول اندوختن

2. sock in
(امریکا) فرودگاه را بستن،هواپیما را زمین گیر کردن (معمولا به خاطر هوای نامساعد)

3. an odd sock
یک لنگه جوراب (مردانه)

4. turn the sock right side out
جوراب را پشت و رو کن (چون وارونه است).

5. Sock Shop was one of the high-street success stories of the 80s.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه Sock یکی از بزرگ ترین داستان های موفقیت در خیابان ۸۰ است
[ترجمه گوگل]فروشگاه جوراب یکی از داستانهای موفقیت در خیابان های دهه 80 بود

6. Please darn the hole in my sock.
[ترجمه Shahab] لطفا سوراخ جورابم را بدوز.
[ترجمه ترگمان] لطفا یه سوراخ توی جوراب من بریز
[ترجمه گوگل]لطفا سوراخ را در جوراب خود نگه دارید

7. You've worn a hole in your sock.
[ترجمه Shahab] تو جورابت را سوراخ کرده ای.
[ترجمه ترگمان]تو یه سوراخ توی جوراب تو پوشیده بودی
[ترجمه گوگل]شما سوراخ در جوراب خود را پوشیده اید

8. Hey, put a sock in it, will you? I'm trying to work here.
[ترجمه ترگمان]هی، یه جوراب بکن توش، باشه؟ من دارم سعی می کنم اینجا کار کنم
[ترجمه گوگل]سلام، جوراب را در آن بگذارید؟ من تلاش میکنم اینجا کار کنم

9. Give him a sock on the jaw!
[ترجمه ترگمان]! بهش یه جوراب بده
[ترجمه گوگل]یک جوراب بر روی فک بگذار!

10. Can't you put a sock in it? I'm trying to work.
[ترجمه ترگمان]نمی تونی یه جوراب توش بذاری؟ دارم سعی می کنم کار کنم
[ترجمه گوگل]آیا می توانید جوراب را در آن قرار دهید؟ دارم تلاش می کنم کار کنم

11. Go in there and sock it to 'em!
[ترجمه ترگمان]! برو اونجا و جمعش کن
[ترجمه گوگل]برو آنجا و جوراب آن را به EM!

12. Larry gave him a sock on the arm.
[ترجمه ترگمان]لری دستش را روی بازوی لری گذاشت
[ترجمه گوگل]لری به جوراب دستش داد

13. He gave his sock a hitch.
[ترجمه ترگمان] اون به جوراب خودش یه مشکلی داد
[ترجمه گوگل]او جوراب خود را گرفت

14. The skin under my sock was rubbed raw .
[ترجمه ترگمان]پوست جوراب من پاک شده بود
[ترجمه گوگل]پوست زیر جوراب من خیس شد

15. He put a sock in it.
[ترجمه ترگمان] اون یه جوراب توش گذاشت
[ترجمه گوگل]او جوراب را در آن گذاشت

16. Larry gave him a sock in the arm.
[ترجمه ترگمان]لری به او یک لنگه جوراب داد
[ترجمه گوگل]لری به او جوراب داد

17. That man can read a wind sock quicker, better, than anyone you can imagine.
[ترجمه ترگمان]این مرد می تواند یک لنگه جوراب را سریع تر و بهتر از هر کسی که تصورش را بکنی بخواند
[ترجمه گوگل]این مرد می تواند جوراب بادی را سریع تر و بهتر از هر کسی که تصور می کنید را بخواند

18. Rex finished up the work on the replacement sock valves.
[ترجمه ترگمان]رکس شروع به کار بر روی the جوراب تعویض می کند
[ترجمه گوگل]رکس کار را روی سوپاپ سوپاپ جایگزین کرد

They wear white sox.

آن‌ها جوراب سفید کوتاه می‌پوشند.


I felt like socking him in the puss!

دلم می‌خواست بزنم توی دهنش!


اصطلاحات

sock away

(امریکا - عامیانه) پول کنار گذاشتن، پول اندوختن


sock in

(امریکا) فرودگاه را بستن، هواپیما را زمین‌گیر کردن (معمولاً به‌دلیل هوای نامساعد)


پیشنهاد کاربران

جوراب

لنگه جوراب

زیر و رو کردن

my friend's young sister works all day and she never washes her socks so they are very very smelly and dirty
خواهر دوست من کل روز را کار می کند و هرگز جوراب هایش را نمی شوید بنابراین آنها بسیار بسیار چرک و بدبو هستند


کلمات دیگر: