کلمه جو
صفحه اصلی

grieved


محزون، مغموم

انگلیسی به فارسی

ترسناک، غصه دار کردن، اذیت کردن، اندوهگین کردن، غمگین کردن، محزون کردن، مغموم بودن


جملات نمونه

1. they grieved the death of the child
آنان به عزای مرگ کودک نشستند.

2. the children's conduct grieved their mother
رفتار آن بچه ها مادرشان را ناراحت کرد.

پیشنهاد کاربران

محزون شدند، غمگین شدند


کلمات دیگر: